۱۰۶
مطلب
۵۱
دنبال کننده
۸۳
دنبال شونده
هیچ وقت بهترین دوست کسی نبودم. حتی بهترین دوست بهترین دوستام. حتی بهترین دوست کسی که خیلی دوستش دارم. من از اون دسته آدمهایی نیستم که موندگار میشن، میچسبن یک جایی گوشهٔ ذهن شما و کنده نمیشن. قیافهام، لباس پوشیدنم و حرفهایی که میزنم خیلی معمولی هستن. تنها چیز غیر معمولی که تو خودم سراغ دارم زود اطمینان میکنم و زود دل میبندم. من هیچ ایدهای ندارم برای نجات دادن دنیا. خیالپرداز خوبی نیستم. همه چیز و همون شکلی میبینم که هست و همه رو همونجوری میپذیرم که هستن. کسی رو سوال پیچ نمیکنم. اصراری ندارم که کسی خودش، دنیای شخصیش یا گذشته و حالش رو تمام و کمال برام توضیح بده. فکر میکنم اگر لازم باشه چیزی رو بدونم آدمها خودشون میان و همونقدری که لازمه در موردش برام حرف میزنن.
بله. من مدت هاست که هیچ اصراری ندارم به هیچ چیزی. اصراری ندارم به برآورده شدن خواستههام. اصراری ندارم به اینکه اگر خیلی دلتنگش میشم، خیلی دلتنگم بشه.
اگر خیلی دوستش دارم، دوستم داشته باشه. اصراری ندارم به فهمیده شدن، به درک شدن، به اینکه یکی گوش باشه برای غصههای کوچکم. اصراری ندارم به غافلگیر شدن، به عوض کردن اطرافیانم، به اثبات درست بودن عقایدی که خودم هم هیچ اطمینانی ندارم به درست بودنشون. حتی اصراری ندارم به زنده بودن، به زنده موندن.
من معمولیام و معمولی بودن هیچ غمگین نیست به نظرم. معمولی بودن فقط خیلی معمولیه. معمولی بودن شاید همون دلیلیه که باعث میشه بهترین دوست کسی نباشم. کسی که وقتی از هم پاشیدهای بهش زنگ بزنی و بگی: بیا جمعم کن.
شاید این معمولی بودنم خوب باشه برای بقیه. یکجوری که جای خالیم نه به چشمشون بیاد، نه بگذاره هیچ دردی بپیچه توی دلشون.