پارت 2
پارت 2
یوهاهاها
این قسمت منحرفانه میباشدددد
برید بوخونید
نظرتون هم فراموش نشه
................................
بهار: چ..چا..چانی
چانی: جونم عشقم
هق هق بهار بلند شد و پرید بغل چانی
هیچ تغییر نکرده بود... بوی عطر تلخش همه جا پیچیده بود
چانی: اخ اخ اخ میزاری بیام تو؟
بهار: نههههههههه نهههههههههه نمیخوام میترسم اگه ولت کنم از خواب بیدار شم
چانی: مگه الان خوابی؟ :/
بهار: خواب نیستم؟
چانی: :|
بهار: خیلی.. هق... نامردی... هق... دوسم.. هق.. نداریییییییی
چانی: عشقم چی داری میگی؟
بهار: چرا ولم کردی؟
چانی: یخ زدمممم
چانی بهار رو رو دستاش بلند کرد و رفت تو خونه درم بست
رفت تو اتاق خواب و بهار رو انداخت رو تخت. با یه لبخند شیطانی نزدیکش شد
چانی: فکر نکن تلافی این یه سالو در نمیارمممم
بهار اب دهنشو قورت دادوگفت....
بهار: چ...چانی
چانی پیرهنش رو در اورد و به سمت بهار رفت
بهار جییییییییییغ کشید و گفت..
بهار: به من دست نزننننن
چانی: ب... بهار.. من شوهرتم
بهار : میدونم
چانی: پس چته؟
بهار: م... میترسم
چانی: قول میدم اذیت نشی
بهار: ا.. اخه
چانی لباسای بهار رو گرفت و با یه حرکت درشون اورد که با جیغ بلند بهار مواجه شد
______________چانی____________
وااااایییی این دختر چشههههه چرا همچین میکنه
مگه میخوام بخورمش؟
_____________بهار____________
خیلی میترسم.. چیکار کنممممم
چانی همسرمه ولی من خیلی خجالت میکشم
وااااایییی
چانی روم خزید و گردنمو و بعدش همه بدنمو مارک کرد
همش سعی میکنه حواسمو پرت کنه و سر گرمم کنه
_____________________________
بهار: چا....
حرفش تموم نشده بود که درد بدی رو زیر دلش حس کرد
بهار: اههههههههه
چانی اول چهرش تو هم رفت ولی بعد خندید
بهار: کار خودتو اخخخخ کردییییی اهههههه
چانی اروم حرکت میکرد و صدای ناله های بهار بلند و بلند تر میشد
یکم بعد ناله چانی هم بلند شد و با فریاد بلندی خالی شد
بهار رو بغل کرد و لباشو عاشقانه بوسید
................
زنگ در به صدا در اومد
چانی زود لباس هاشو پوشید و رفت در رو باز کرد پول بسته رو حساب کرد و اومد داخل
رفت سمت اتاق و نشست جفت بهار
بوسیدش و گفت
چانی: توووووللللدددت مبارکککک
بهار : وووووووییییی عززززیییزززمممم عشقممممممممم مرررررسیییی چه خووووشششگگگلههههه
یه کیک صورتی بود که روش عکس کتی بود...
بعد از کلی شادی کردن بهار با دستش که خامه ای بود صورت چانی رو کثیف کرد چانی هم با کوبوندن کیک تو صورت بهار کارشو تلافی کرددد
بهار همه کیکارو از رو صورتش پاک کرد ولی دور دهنش خامه بود
چانی گفت وااااایییی داری تحریکم میکنیییی
بهار لبای خامه ایشو غنچه کرد
چانی: به ضرر خودته هاااا
بهار خندید
چانی: خودت خواستی... بریم واسه سانس دوم و ناله هایی که خونه رو پر کرده بودند....
خببببب تموم شد
یوهاهاها
این قسمت منحرفانه میباشدددد
برید بوخونید
نظرتون هم فراموش نشه
................................
بهار: چ..چا..چانی
چانی: جونم عشقم
هق هق بهار بلند شد و پرید بغل چانی
هیچ تغییر نکرده بود... بوی عطر تلخش همه جا پیچیده بود
چانی: اخ اخ اخ میزاری بیام تو؟
بهار: نههههههههه نهههههههههه نمیخوام میترسم اگه ولت کنم از خواب بیدار شم
چانی: مگه الان خوابی؟ :/
بهار: خواب نیستم؟
چانی: :|
بهار: خیلی.. هق... نامردی... هق... دوسم.. هق.. نداریییییییی
چانی: عشقم چی داری میگی؟
بهار: چرا ولم کردی؟
چانی: یخ زدمممم
چانی بهار رو رو دستاش بلند کرد و رفت تو خونه درم بست
رفت تو اتاق خواب و بهار رو انداخت رو تخت. با یه لبخند شیطانی نزدیکش شد
چانی: فکر نکن تلافی این یه سالو در نمیارمممم
بهار اب دهنشو قورت دادوگفت....
بهار: چ...چانی
چانی پیرهنش رو در اورد و به سمت بهار رفت
بهار جییییییییییغ کشید و گفت..
بهار: به من دست نزننننن
چانی: ب... بهار.. من شوهرتم
بهار : میدونم
چانی: پس چته؟
بهار: م... میترسم
چانی: قول میدم اذیت نشی
بهار: ا.. اخه
چانی لباسای بهار رو گرفت و با یه حرکت درشون اورد که با جیغ بلند بهار مواجه شد
______________چانی____________
وااااایییی این دختر چشههههه چرا همچین میکنه
مگه میخوام بخورمش؟
_____________بهار____________
خیلی میترسم.. چیکار کنممممم
چانی همسرمه ولی من خیلی خجالت میکشم
وااااایییی
چانی روم خزید و گردنمو و بعدش همه بدنمو مارک کرد
همش سعی میکنه حواسمو پرت کنه و سر گرمم کنه
_____________________________
بهار: چا....
حرفش تموم نشده بود که درد بدی رو زیر دلش حس کرد
بهار: اههههههههه
چانی اول چهرش تو هم رفت ولی بعد خندید
بهار: کار خودتو اخخخخ کردییییی اهههههه
چانی اروم حرکت میکرد و صدای ناله های بهار بلند و بلند تر میشد
یکم بعد ناله چانی هم بلند شد و با فریاد بلندی خالی شد
بهار رو بغل کرد و لباشو عاشقانه بوسید
................
زنگ در به صدا در اومد
چانی زود لباس هاشو پوشید و رفت در رو باز کرد پول بسته رو حساب کرد و اومد داخل
رفت سمت اتاق و نشست جفت بهار
بوسیدش و گفت
چانی: توووووللللدددت مبارکککک
بهار : وووووووییییی عززززیییزززمممم عشقممممممممم مرررررسیییی چه خووووشششگگگلههههه
یه کیک صورتی بود که روش عکس کتی بود...
بعد از کلی شادی کردن بهار با دستش که خامه ای بود صورت چانی رو کثیف کرد چانی هم با کوبوندن کیک تو صورت بهار کارشو تلافی کرددد
بهار همه کیکارو از رو صورتش پاک کرد ولی دور دهنش خامه بود
چانی گفت وااااایییی داری تحریکم میکنیییی
بهار لبای خامه ایشو غنچه کرد
چانی: به ضرر خودته هاااا
بهار خندید
چانی: خودت خواستی... بریم واسه سانس دوم و ناله هایی که خونه رو پر کرده بودند....
خببببب تموم شد
۱۹.۶k
۲۹ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.