کم کم باورم می شود که برای تنها ماندن و با تنهایی زندگی ک
کم کم باورم می شود که برای تنها ماندن و با تنهایی زندگی کردن افریده شده ام
من زاده ی تنهایی ام
با تنهایی زیست میکنم...هیچگاه به آن عادت نکردم
بارها خواستم چشم هایم را روی حقایق تلخ زندگی ام ببندم
اما....
ادامه داشت...
خیلی وقت است آرزویی ندارم چون زره زره سوختن آرزوهایم را با چشم دیدم
من خیلی کم بچه بودم...حالا نباید انتظار داشته باشم گذشته دوره شود
از خودم متنفرم که دوست داشتم بزرگ شوم
من دیگر طاقت اتفاق بد دیگری را ندارم
چشم هایم را بستم
روی اشک هایی که اصرار دارند بریزند
روی بغضی که اگر کنترلش نکنم گلویم را می شکافد
روی دستان رنگ پریده و سردم
روی تنی که بی وقفه می لرزد
روی نفس هایی که هر لحظه میگیرد
چشمانم را بستم...ولی با چشم های بسته هم تنهایی را میبینم
آن را حس میکنم...و فقط و فقط میدانم که
خسته ام :)
#Arsham:)
من زاده ی تنهایی ام
با تنهایی زیست میکنم...هیچگاه به آن عادت نکردم
بارها خواستم چشم هایم را روی حقایق تلخ زندگی ام ببندم
اما....
ادامه داشت...
خیلی وقت است آرزویی ندارم چون زره زره سوختن آرزوهایم را با چشم دیدم
من خیلی کم بچه بودم...حالا نباید انتظار داشته باشم گذشته دوره شود
از خودم متنفرم که دوست داشتم بزرگ شوم
من دیگر طاقت اتفاق بد دیگری را ندارم
چشم هایم را بستم
روی اشک هایی که اصرار دارند بریزند
روی بغضی که اگر کنترلش نکنم گلویم را می شکافد
روی دستان رنگ پریده و سردم
روی تنی که بی وقفه می لرزد
روی نفس هایی که هر لحظه میگیرد
چشمانم را بستم...ولی با چشم های بسته هم تنهایی را میبینم
آن را حس میکنم...و فقط و فقط میدانم که
خسته ام :)
#Arsham:)
۳.۵k
۱۰ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.