قسمت هشتم:
قسمت هشتم:
میاکو:پدر!...این ...اینکه.. _کای:آره..از کجا فهمیدی پدرمه؟اینقدر شبیه هستیم؟ _میاکو:چی...پدر..پدرتو! _کای:چی میگی...کامل حرفتو بزن.. _میاکو:این ...ممکن نیست..پدر... _کای :بشین...آروم باش..چی میخوای بگی؟.. و روی صندلی اونو نشوند .. همون لحظه لی وارد شد ولی با دیدن چهره ی رنگ پریده ی میاکو جا خورد و بقیه رو صدا کرد.. میاکو احساس خفگی میکرد..نمی تونست حرف بزنه..گیج شده بود. _سهون:کای دوباره چیکار کردی؟ _کای:من کاریش نکردم ..اون وقتی عکس پدرمو دید این جوری شده.. _بکهیون:مدیر کیم ! میاکو تو مدیر کیم رو میشناسی؟ _میاکو : کیم ج..جونگ سو؟ _لوهان:اونو از کجا میشناسی؟ _میاکو:اون ...اون. _دی او:بگو دیگه.. _میاکو: آخه اصلا با عقل جور در نمیاد.. _کای:یعنی چی؟ _میاکو: اون پدر منه... _سهون:پدر تو پدر کایه؟ ... _میاکو:ولی اون چندین ساله که مرده.. _لوهان:پس اون شایعه نبوده.. _کای:حالا دلیل نفرتتونو میفهمم.. که ناگهان صدای کریس از پشت در اومد:کای..تا کی میخوای آویزون اینا باشی؟چرا باز اومدی اینجا.. _کای:میشه یه بار اول گوش کنی و بعد حرف بزنی؟ _لوهان:سلامت کو؟ _کریس:من با تو حرف نزدم ..او..این خانمی هم که این جاست.. _بکی:کریس..مدیر کیم..همون کسی که خودتو واسش به آب و آتیش میزنی.. _کریس:مثل آدم حرفتو بگو.. _کای:اون شایعه ها درست بود...اون زن و بچش رو ول کرد ...تا صاحب این ملک (همون کمپ آموزشی)بشه.. _کریس :چی میگی؟.. _دی او:بچه ها...یه لحظه ساکت..بهتره همه چیزو اول از زبون میاکو بشنویم. و همه سرشون رو به سمت میاکو بر گردودند تا به حرفاش گوش بدن...میاکو شروع کرد به حرف زدن.._من تا جایی که یادمه اینه که وقتی خیلی کوچیک بودم پدرم مرد و تنها چیزایی که ازش دارم یه قاب عکس و چند تا خاطره هست که اونا رو هم زیاد خوب یادم نیست..من فقط چهره و اسمشو یادمه..من حتی نمیدونم چطوری مرد ..من حدود شونزده سال پیش حافظمو ...البته نه کامل..یه کمیشو از دست دادم...وقتی بهوش اومدم بهم گفتن پدرت مرده ولی حتی نمیدونم چطوری مرد.. _کای:چطوری حافظتو از دست دادی؟ _میاکو:میگن افتادم و با سر رفتم توی یه تخته سنگ.. _کای:حالا میفهمم چرا پدر گفته بود اون کارا رو بکنم.._چانی:کدوم کارا.. _کای:میاکو منو ببخش...می دونم خیلی ترسیدی ولی....اون خون های روی کلبه..شکستن شیشه و همه ی اونا کار من بود ....پدرم ازم خواسته بود اون کارو بکنم..
میاکو:پدر!...این ...اینکه.. _کای:آره..از کجا فهمیدی پدرمه؟اینقدر شبیه هستیم؟ _میاکو:چی...پدر..پدرتو! _کای:چی میگی...کامل حرفتو بزن.. _میاکو:این ...ممکن نیست..پدر... _کای :بشین...آروم باش..چی میخوای بگی؟.. و روی صندلی اونو نشوند .. همون لحظه لی وارد شد ولی با دیدن چهره ی رنگ پریده ی میاکو جا خورد و بقیه رو صدا کرد.. میاکو احساس خفگی میکرد..نمی تونست حرف بزنه..گیج شده بود. _سهون:کای دوباره چیکار کردی؟ _کای:من کاریش نکردم ..اون وقتی عکس پدرمو دید این جوری شده.. _بکهیون:مدیر کیم ! میاکو تو مدیر کیم رو میشناسی؟ _میاکو : کیم ج..جونگ سو؟ _لوهان:اونو از کجا میشناسی؟ _میاکو:اون ...اون. _دی او:بگو دیگه.. _میاکو: آخه اصلا با عقل جور در نمیاد.. _کای:یعنی چی؟ _میاکو: اون پدر منه... _سهون:پدر تو پدر کایه؟ ... _میاکو:ولی اون چندین ساله که مرده.. _لوهان:پس اون شایعه نبوده.. _کای:حالا دلیل نفرتتونو میفهمم.. که ناگهان صدای کریس از پشت در اومد:کای..تا کی میخوای آویزون اینا باشی؟چرا باز اومدی اینجا.. _کای:میشه یه بار اول گوش کنی و بعد حرف بزنی؟ _لوهان:سلامت کو؟ _کریس:من با تو حرف نزدم ..او..این خانمی هم که این جاست.. _بکی:کریس..مدیر کیم..همون کسی که خودتو واسش به آب و آتیش میزنی.. _کریس:مثل آدم حرفتو بگو.. _کای:اون شایعه ها درست بود...اون زن و بچش رو ول کرد ...تا صاحب این ملک (همون کمپ آموزشی)بشه.. _کریس :چی میگی؟.. _دی او:بچه ها...یه لحظه ساکت..بهتره همه چیزو اول از زبون میاکو بشنویم. و همه سرشون رو به سمت میاکو بر گردودند تا به حرفاش گوش بدن...میاکو شروع کرد به حرف زدن.._من تا جایی که یادمه اینه که وقتی خیلی کوچیک بودم پدرم مرد و تنها چیزایی که ازش دارم یه قاب عکس و چند تا خاطره هست که اونا رو هم زیاد خوب یادم نیست..من فقط چهره و اسمشو یادمه..من حتی نمیدونم چطوری مرد ..من حدود شونزده سال پیش حافظمو ...البته نه کامل..یه کمیشو از دست دادم...وقتی بهوش اومدم بهم گفتن پدرت مرده ولی حتی نمیدونم چطوری مرد.. _کای:چطوری حافظتو از دست دادی؟ _میاکو:میگن افتادم و با سر رفتم توی یه تخته سنگ.. _کای:حالا میفهمم چرا پدر گفته بود اون کارا رو بکنم.._چانی:کدوم کارا.. _کای:میاکو منو ببخش...می دونم خیلی ترسیدی ولی....اون خون های روی کلبه..شکستن شیشه و همه ی اونا کار من بود ....پدرم ازم خواسته بود اون کارو بکنم..
۷.۵k
۱۳ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.