تقدیم به پدرم:
تقدیم به پدرم:
رفتی ...
به همین سادگی...
ما ماندیم و حجم بزرگی از ماتم های تلنبار شده در دل
ما ماندیم و همه آن حسرتهایی که تنها با یک در آغوش کشیدن می ریخت...
ما ماندیم و جای خالی کوچکی که بزرگواری پدری چون تو را به یادمان می آورد
ما ماندیم و یک اندوه بزرگ ... که ذره ذره اشکهایمان نه تنها این آتش را فرو نمی نشاند که سر بر می آوردش
کاش آن شب که شانه هایت را گرفتم و دستانت را در دست فشردم میدانستم که این آخرین بار است گرمایشان را حس میکنم تا تنهایت نمیگذاشتم و می ماندم و می ماندم کنارت
کاش نبودم و دستان سردت را صبح حس نمیکردم
کاش نبودم وقتی پیکرت را بر می داشتند
کاش... کاش... کاش...
یادت هست پدر؟
تو همان بودی که با یک تکان بیدار میشدی
چقدر تکانت دادیم و صدایت در نیامد...
حیف شدی پدر ... حیف شدی...
و من اینجا اکنون میان تنهایی خویش نشسته ام مات و مبهوت...
انگار نه انگار تنهایم گذاشتی و رفتی
آرام گرفته ای میان بسترت ...
حالا من ماندم و غم بزرگ بی پدری...!!
رفتی ...
به همین سادگی...
ما ماندیم و حجم بزرگی از ماتم های تلنبار شده در دل
ما ماندیم و همه آن حسرتهایی که تنها با یک در آغوش کشیدن می ریخت...
ما ماندیم و جای خالی کوچکی که بزرگواری پدری چون تو را به یادمان می آورد
ما ماندیم و یک اندوه بزرگ ... که ذره ذره اشکهایمان نه تنها این آتش را فرو نمی نشاند که سر بر می آوردش
کاش آن شب که شانه هایت را گرفتم و دستانت را در دست فشردم میدانستم که این آخرین بار است گرمایشان را حس میکنم تا تنهایت نمیگذاشتم و می ماندم و می ماندم کنارت
کاش نبودم و دستان سردت را صبح حس نمیکردم
کاش نبودم وقتی پیکرت را بر می داشتند
کاش... کاش... کاش...
یادت هست پدر؟
تو همان بودی که با یک تکان بیدار میشدی
چقدر تکانت دادیم و صدایت در نیامد...
حیف شدی پدر ... حیف شدی...
و من اینجا اکنون میان تنهایی خویش نشسته ام مات و مبهوت...
انگار نه انگار تنهایم گذاشتی و رفتی
آرام گرفته ای میان بسترت ...
حالا من ماندم و غم بزرگ بی پدری...!!
۴.۳k
۱۵ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.