صفات خداوند در نهج البلاغه
صفات خداوند در نهج البلاغه
1. اعتراف عقل ها
أقام من شواهد البینات علی لطیف صنعته، و عظیم قدرته، ما انقادت له العقول معترفة به، و مسلمة له و نعقت فی أسماعنا دلائله علی وحدانیته.
از دلایل آشکاری که بر لطف و نیکویی آفرینش او و بزرگی و شکوه قدرت او گواه اند این است که خردها به او اعتراف دارند و در برابرش منقادند و سر تسلیم فرود دارند و دلایل وحدانیت او در گوش های ما فریاد می زنند.1
2. بوده و هست
لا یزول أبدا و لم یزل، اول قبل الاشیاء بلا أولیة، و آخر بعد الاشیاء بلا نهایة.
هیچ گاه زوال نپذیرد و همواره بوده است ؛ پیش از همه چیز بوده بی آن که او را آغازی باشد و پس از همه چیز هست بی آن که نهایت و پایانی داشته باشد.2
3. خدا مانند ندارد
انک انت الله الذی لم تتناه فی العقول، فتکون فی مَهبّ فکرها مُکیّفا، و لا فی رَویّات خواطرها فتکون محدودا مصرّفا.
همانا آن خدایی هستی که در خردها تو را نهایتی نیست، تا در جریان اندیشیدن آن ها دارای کیفیت باشی و در تأمل اندیشه ها، تو را پایانی نیست تا در نتیجه، محدود و متغیر باشی.3
4. با دل و دست خدا را یاری کن !
و ان ینصر الله سبحانه بقلبه و یده و لسانه ؛ فانه جل اسمه قد تکفل بنصر من نَصره، و اعزاز من اعزّه.
در نامه اش به مالک اشتر می فرماید: خدای سبحان را با دل و دست و زبان خود یاری رسان ؛ زیرا خداوند - جل اسمه - متعهد شده است که یاری کننده خود را یاری رساند و ارجمند دارنده اش را ارجمند دارد.4
5. بخشایش خدا
لا تنصبنّ نفسک لحرب الله؛ فانه لا یدَ لک بنقمته، و لا غنی بک عن عفوه و رحمته.
در فرمان حکومت مصر به مالک اشتر می فرماید: مبادا به جنگ با خدا برخیزی ؛ زیرا تو توانایی خشم او را نداری و از گذشت و مهربانی اش بی نیاز نیستی.5
6. ادای تکلیف الهی
فی تفسیر (لا حول و لا قوة الا بالله): انا لا نملک مع الله شیئا، و لا نملک الا ما ملّکنا؛ فمتی ملّکنا ما هو أملک به منا کلّفنا، و متی أخذه منا وضع تکلیفه عنا.
در تفسیر (لا حول و لا قوة الا بالله) فرمود: با وجود خدا ما مالک آن چیزی هستیم که او خود آن را به ملکیت ما در آورده است. پس، وقتی آن چه را به مالکیتش سزاوارتر از ماست در اختیار ما نهد تکلیفی بر عهده ما نهاده است و هرگاه آن را از ما باز گیرد، تکلیف خویش را از عهده ما برداشته است.6
7. پنهان از دیده ها و همه دیده ها از اوست !
... الظاهر فلا شیء فوقَه، و الباطن فلا شیء دونَه.
آشکار است و چیزی آشکارتر از او نیست و نهان نیست و نهان است و چیزی نهان تر از او نیست.7
8. ناظر بر همه کارها
ان الله سبحانه و تعالی لا یخفی علیه ما العباد مقترفون فی لیلهم و نهارهم. لطُف به خُبرا؛ و أحاط به علما، أعضاؤکم شهودُه و جوارحکم جنودُه، و ضمائرکم عیونه و خلواتکم عیانه.
آن چه را که بندگان در شب و روز خود انجام می دهند بر خداوند پاک و بزرگ پوشیده نیست. به کوچک ترین کارشان آگاه و به کردارشان داناست و احاطه دارد. اعضای بدن شما گواهان اویند و اندام هایتان سپاهیان او و ضمیرهایتان جاسوسان او و نهان های شما نزد او آشکار است.8
9. تواضع هر چیز در برابر خدا
کل شیء خاشع له، و کل شیء قائم به، غنی کل فقیر، و عز کل ذلیل؛ و قوة کل ضعیف.
هر چه در برابر او فروتن است و همه چیز ایستاده به اوست، بی نیاز کننده هر نیازمندی است و عزت بخش هر خواری و نیرو دهنده هر ناتوانی.9
10. سازنده و ارده کننده حقیقی
مُریدٌ لا بهمّة، صانعٌ لا بجارحة.
اراده کننده است، اما نه با عزم و تصمیم قبلی، سازنده است، اما نه به واسطه اندامی.10
11. توانایی خدا و گستاخی بشر
تعالی من قوی ما أکرمه! و تواضعت من ضعیف ما أجرأک علی معصیته.
بلند مرتبه است خدایی که در عین نیرومندی، بزرگوار و با گذشت است و چه پست و فرومایه ای تو ای انسان که با این همه ناتوانی، بر نافرمانی او گستاخی.11
12. خدای آشکار و نهان
الظاهر لا یقال «مما؟» و الباطن لا یقال «فیم؟«.
خداوند آشکار است اما گفته نمی شود از چه؟ و نهان است لیک گفته نمی شود در چه چیز؟12
13. خدا شنوا و داناست
مَن تکلّم سمع نطقه، و من سکتَ علِم سرّه.
هر که سخن بگوید، خدا گفتارش را می شنود و هر که خاموش ماند، او آن چه را در درونش می گذرد می داند.13
14. چیرگی خداوند قهار
له الاحاطة بکل شیء و الغلبة لکل شیء، و القوة علی کل شیء.
بر هر چیزی احاطه دارد و بر همه چیز چیرگی دارد و بر هر چیز توانا و نیرومند است.14
15. خدا شنوا و دانای حقیقی
کل سمیع غیره یَصمّ عن لطیف الاصوات ؛ و یُصمّه کبیرها، و یذهب عنه ما بَعُد منها.
هر شنوایی، جز او، از شنیدن آواهای ظریف و بسیار آهسته ناتوان است و صداهای بلند نیز گوشش را کر می سازد و آوازهای دور دست را نمی شنود.15
16. خدا آشکار و نهان است
ظَهرٌ فبطنٌ، و بطنٌ فَعَلَنٌ.
آشکار است و پنهان و پنهان است و آشکار.1
1. اعتراف عقل ها
أقام من شواهد البینات علی لطیف صنعته، و عظیم قدرته، ما انقادت له العقول معترفة به، و مسلمة له و نعقت فی أسماعنا دلائله علی وحدانیته.
از دلایل آشکاری که بر لطف و نیکویی آفرینش او و بزرگی و شکوه قدرت او گواه اند این است که خردها به او اعتراف دارند و در برابرش منقادند و سر تسلیم فرود دارند و دلایل وحدانیت او در گوش های ما فریاد می زنند.1
2. بوده و هست
لا یزول أبدا و لم یزل، اول قبل الاشیاء بلا أولیة، و آخر بعد الاشیاء بلا نهایة.
هیچ گاه زوال نپذیرد و همواره بوده است ؛ پیش از همه چیز بوده بی آن که او را آغازی باشد و پس از همه چیز هست بی آن که نهایت و پایانی داشته باشد.2
3. خدا مانند ندارد
انک انت الله الذی لم تتناه فی العقول، فتکون فی مَهبّ فکرها مُکیّفا، و لا فی رَویّات خواطرها فتکون محدودا مصرّفا.
همانا آن خدایی هستی که در خردها تو را نهایتی نیست، تا در جریان اندیشیدن آن ها دارای کیفیت باشی و در تأمل اندیشه ها، تو را پایانی نیست تا در نتیجه، محدود و متغیر باشی.3
4. با دل و دست خدا را یاری کن !
و ان ینصر الله سبحانه بقلبه و یده و لسانه ؛ فانه جل اسمه قد تکفل بنصر من نَصره، و اعزاز من اعزّه.
در نامه اش به مالک اشتر می فرماید: خدای سبحان را با دل و دست و زبان خود یاری رسان ؛ زیرا خداوند - جل اسمه - متعهد شده است که یاری کننده خود را یاری رساند و ارجمند دارنده اش را ارجمند دارد.4
5. بخشایش خدا
لا تنصبنّ نفسک لحرب الله؛ فانه لا یدَ لک بنقمته، و لا غنی بک عن عفوه و رحمته.
در فرمان حکومت مصر به مالک اشتر می فرماید: مبادا به جنگ با خدا برخیزی ؛ زیرا تو توانایی خشم او را نداری و از گذشت و مهربانی اش بی نیاز نیستی.5
6. ادای تکلیف الهی
فی تفسیر (لا حول و لا قوة الا بالله): انا لا نملک مع الله شیئا، و لا نملک الا ما ملّکنا؛ فمتی ملّکنا ما هو أملک به منا کلّفنا، و متی أخذه منا وضع تکلیفه عنا.
در تفسیر (لا حول و لا قوة الا بالله) فرمود: با وجود خدا ما مالک آن چیزی هستیم که او خود آن را به ملکیت ما در آورده است. پس، وقتی آن چه را به مالکیتش سزاوارتر از ماست در اختیار ما نهد تکلیفی بر عهده ما نهاده است و هرگاه آن را از ما باز گیرد، تکلیف خویش را از عهده ما برداشته است.6
7. پنهان از دیده ها و همه دیده ها از اوست !
... الظاهر فلا شیء فوقَه، و الباطن فلا شیء دونَه.
آشکار است و چیزی آشکارتر از او نیست و نهان نیست و نهان است و چیزی نهان تر از او نیست.7
8. ناظر بر همه کارها
ان الله سبحانه و تعالی لا یخفی علیه ما العباد مقترفون فی لیلهم و نهارهم. لطُف به خُبرا؛ و أحاط به علما، أعضاؤکم شهودُه و جوارحکم جنودُه، و ضمائرکم عیونه و خلواتکم عیانه.
آن چه را که بندگان در شب و روز خود انجام می دهند بر خداوند پاک و بزرگ پوشیده نیست. به کوچک ترین کارشان آگاه و به کردارشان داناست و احاطه دارد. اعضای بدن شما گواهان اویند و اندام هایتان سپاهیان او و ضمیرهایتان جاسوسان او و نهان های شما نزد او آشکار است.8
9. تواضع هر چیز در برابر خدا
کل شیء خاشع له، و کل شیء قائم به، غنی کل فقیر، و عز کل ذلیل؛ و قوة کل ضعیف.
هر چه در برابر او فروتن است و همه چیز ایستاده به اوست، بی نیاز کننده هر نیازمندی است و عزت بخش هر خواری و نیرو دهنده هر ناتوانی.9
10. سازنده و ارده کننده حقیقی
مُریدٌ لا بهمّة، صانعٌ لا بجارحة.
اراده کننده است، اما نه با عزم و تصمیم قبلی، سازنده است، اما نه به واسطه اندامی.10
11. توانایی خدا و گستاخی بشر
تعالی من قوی ما أکرمه! و تواضعت من ضعیف ما أجرأک علی معصیته.
بلند مرتبه است خدایی که در عین نیرومندی، بزرگوار و با گذشت است و چه پست و فرومایه ای تو ای انسان که با این همه ناتوانی، بر نافرمانی او گستاخی.11
12. خدای آشکار و نهان
الظاهر لا یقال «مما؟» و الباطن لا یقال «فیم؟«.
خداوند آشکار است اما گفته نمی شود از چه؟ و نهان است لیک گفته نمی شود در چه چیز؟12
13. خدا شنوا و داناست
مَن تکلّم سمع نطقه، و من سکتَ علِم سرّه.
هر که سخن بگوید، خدا گفتارش را می شنود و هر که خاموش ماند، او آن چه را در درونش می گذرد می داند.13
14. چیرگی خداوند قهار
له الاحاطة بکل شیء و الغلبة لکل شیء، و القوة علی کل شیء.
بر هر چیزی احاطه دارد و بر همه چیز چیرگی دارد و بر هر چیز توانا و نیرومند است.14
15. خدا شنوا و دانای حقیقی
کل سمیع غیره یَصمّ عن لطیف الاصوات ؛ و یُصمّه کبیرها، و یذهب عنه ما بَعُد منها.
هر شنوایی، جز او، از شنیدن آواهای ظریف و بسیار آهسته ناتوان است و صداهای بلند نیز گوشش را کر می سازد و آوازهای دور دست را نمی شنود.15
16. خدا آشکار و نهان است
ظَهرٌ فبطنٌ، و بطنٌ فَعَلَنٌ.
آشکار است و پنهان و پنهان است و آشکار.1
۱۴۳.۱k
۱۴ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.