یه وقت هایی هیچکی نمی فهمه چی گذشت ، تا گذشت ... یه جایی
یه وقتهایی هیچکی نمیفهمه چی گذشت ، تا گذشت ... یه جایی هست تو زندگی بهش میگن کم آوردن ، همهچی و رها میکنی و میری کنار ، دیگه هیچی مهم نیست ، میشکنی ، خرد میشی ، حتی تیکه تیکههات و رها میکنی و میری کنار
دیگه مهم نیست کسی ببینه کم آوردی ، دیگه لازم نیست یه بند لبخندهای تهوع آوربزنی و صبح تا شب یکی دیگه باشی
میری کنار و به همه نشون میدی چقدر خسته بودی ، چقدر شکسته بودی ، چقدر زخمی بودی ... همهی اونهایی که نگاه کردن ظاهر محکم و شکست ناپذیرت و تا اونجایی که توان داشتن زخم زدن باید ببینن ... !
یه وقتایی باید کنار بری از روی زخمهات و دردهات تا ببینن چه بلایی سر ِ چی آوردن ... یه وقتایی خوبه همونی باشی که هستی ، خسته ، له ، زخمی ... مطمئنم ققنوس از دل ویروون ترین و خاکستری ترین لحظهی نابودی متولد شد ، وقتی پذیرفت فنا شدن و عدم و نیستی رو ...
دیگه مهم نیست کسی ببینه کم آوردی ، دیگه لازم نیست یه بند لبخندهای تهوع آوربزنی و صبح تا شب یکی دیگه باشی
میری کنار و به همه نشون میدی چقدر خسته بودی ، چقدر شکسته بودی ، چقدر زخمی بودی ... همهی اونهایی که نگاه کردن ظاهر محکم و شکست ناپذیرت و تا اونجایی که توان داشتن زخم زدن باید ببینن ... !
یه وقتایی باید کنار بری از روی زخمهات و دردهات تا ببینن چه بلایی سر ِ چی آوردن ... یه وقتایی خوبه همونی باشی که هستی ، خسته ، له ، زخمی ... مطمئنم ققنوس از دل ویروون ترین و خاکستری ترین لحظهی نابودی متولد شد ، وقتی پذیرفت فنا شدن و عدم و نیستی رو ...
۳.۴k
۱۹ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.