روزگاری عشق من بودی محبت داشتی
روزگاری عشق من بودی محبت داشتی
عاشقم بودی و با من میل صحبت داشتی
لحظه ای از یاد من غافل نبودی یادت هست؟
تا که بی من میشدی احساس غربت داشتی
آرزوهایت کنار من به معنا می رسید
روز یا شب با من دلخسته الفت داشتی
بال پروازم تو بودی پر کشم تا کهکشان
درکنارم کِی کجا چشم پر حسرت داشتی ؟
شاعر ِچشمانِ تو بودم میانِ هر غزل
پادشاه ِقلب من بودی و شوکت داشتی
من هنوزم عاشقم ای کاش تو مانند من
پای عهد بسته می ماندی و غیرت داشتی
بوده ام سنگ صبور ِدردهایت ای دریغ
غیرمن سنگِ صبوری را به خلوت داشتی
عاشقم بودی و با من میل صحبت داشتی
لحظه ای از یاد من غافل نبودی یادت هست؟
تا که بی من میشدی احساس غربت داشتی
آرزوهایت کنار من به معنا می رسید
روز یا شب با من دلخسته الفت داشتی
بال پروازم تو بودی پر کشم تا کهکشان
درکنارم کِی کجا چشم پر حسرت داشتی ؟
شاعر ِچشمانِ تو بودم میانِ هر غزل
پادشاه ِقلب من بودی و شوکت داشتی
من هنوزم عاشقم ای کاش تو مانند من
پای عهد بسته می ماندی و غیرت داشتی
بوده ام سنگ صبور ِدردهایت ای دریغ
غیرمن سنگِ صبوری را به خلوت داشتی
۸۸۵
۰۲ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.