شبیه خواب ظهر بود. از آن خوابها که کنار پنجره ,رو به آفتا
شبیه خواب ظهر بود. از آن خوابها که کنار پنجره ,رو به آفتاب و فقط برای یک چرت تابستانه شروع میشود و وقتی بیدار میشوی, میبینی هوا پاک تاریک شده است.
شبیه خواب ظهر بعد از خستگی مفرط بود. از درد پا بعد از پیاده روی طولانی و یا سردرد کار زیاد, زیر پتو پناه میبری و انگار بیهوش میشوی.
شبیه خواب دم ظهر جمعه بود. صدای بقیه از آشپزخانه می اید و تو بعد از خوردن ناهار روی مبل ولو میشوی و بی اعتنا به بقیه میخوابی.
شبیه بوییدن گل یخ باغچه مادربزرگ یا گل نرگس های سر میدان ونک،در خواب بود.
شبیه خواب اسب سفید پادشاه بود با سوارش.
خوب بود. دلپذیر بود.
اما فقط یک خواب بود. خواب سر ظهر.
اولش خستگیت را میپراند و بعد خسته ترت میکرد.
و وقتی چشمانت را باز میکردی انگار دهانت خشک شده، انگار رویای بدی دیده ای. انگار حال خوبی نداری.
خوب بود. اما شبیه خواب ظهر بود.
زود تمام شد.رفت و خستگیش را بر تنم گذاشت...
شبیه خواب ظهر بعد از خستگی مفرط بود. از درد پا بعد از پیاده روی طولانی و یا سردرد کار زیاد, زیر پتو پناه میبری و انگار بیهوش میشوی.
شبیه خواب دم ظهر جمعه بود. صدای بقیه از آشپزخانه می اید و تو بعد از خوردن ناهار روی مبل ولو میشوی و بی اعتنا به بقیه میخوابی.
شبیه بوییدن گل یخ باغچه مادربزرگ یا گل نرگس های سر میدان ونک،در خواب بود.
شبیه خواب اسب سفید پادشاه بود با سوارش.
خوب بود. دلپذیر بود.
اما فقط یک خواب بود. خواب سر ظهر.
اولش خستگیت را میپراند و بعد خسته ترت میکرد.
و وقتی چشمانت را باز میکردی انگار دهانت خشک شده، انگار رویای بدی دیده ای. انگار حال خوبی نداری.
خوب بود. اما شبیه خواب ظهر بود.
زود تمام شد.رفت و خستگیش را بر تنم گذاشت...
۲.۲k
۲۵ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.