رفتن ، همیشه رفتن نیست. گاهی نشسته ای روی مبل لیوان چای ر
رفتن ، همیشه رفتن نیست. گاهی نشسته ای روی مبل لیوان چای را گرفته ای دستت و حتی شاید درجواب حرف های کسی سر تکان می دهی. شاید سر کلاس باشی یا حتی در آغوش کسی. شاید پشت پنجره بهار باشد شاید پایت روی برف های ترد زمستان باشد. مهم نیست . وقت رفتن که برسد ،خودت می فهمی. نه بال لازم است نه بلیط هواپیما و اتوبوس. از سرزمین های یخ زده خودت می روی به دوردست های نا شناس خودت. هنوز نشسته ای سر کلاس ،هنوز چایی می نوشی،. فقط تو دیگر نیستی کسی نخواهد فهمید ولی ، تو از خودت کوچ کرده ای.
۵.۳k
۲۷ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.