قرمز کمرنگ
قرمز کمرنگ
شاعر علی تقی پور
جرعه ای آرامش میطلبم
درین جنگل طوفانی
تو را زمزمه می کنم ابر بهاری
تو را ای ناقوس یأس
چشمان من همرنگ چشمان توست
به رنگ قرمز کمرنگ
حفره دل من پر از تهی است
تخت پادشاهی پادشاه میطلبد
دو خط موازی ندارن توان رسیدن
میشکنم خود را که توانا شوم
بشنو این زمزمه آخرم است
نجوا می کنم تا نشکند غرورم را
تو را خواندن هوس نیست
شعر بهر شاعر شدن نیست
بشنو از چشمانم حکایت دیرینه
اسم تو ورد لبانم شده
حس آرامش با وجود تو
باز همرنگ شدن چشمان من و تو
گم می ش� ...
نیستی
اما من برایت چای میریزم...
...
چه فرق میکند؟
باشی یا نباشی
من با تو زندگی میکنم!
شاعر علی تقی پور
جرعه ای آرامش میطلبم
درین جنگل طوفانی
تو را زمزمه می کنم ابر بهاری
تو را ای ناقوس یأس
چشمان من همرنگ چشمان توست
به رنگ قرمز کمرنگ
حفره دل من پر از تهی است
تخت پادشاهی پادشاه میطلبد
دو خط موازی ندارن توان رسیدن
میشکنم خود را که توانا شوم
بشنو این زمزمه آخرم است
نجوا می کنم تا نشکند غرورم را
تو را خواندن هوس نیست
شعر بهر شاعر شدن نیست
بشنو از چشمانم حکایت دیرینه
اسم تو ورد لبانم شده
حس آرامش با وجود تو
باز همرنگ شدن چشمان من و تو
گم می ش� ...
نیستی
اما من برایت چای میریزم...
...
چه فرق میکند؟
باشی یا نباشی
من با تو زندگی میکنم!
۱.۲k
۲۸ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.