توشهربازی جیغ میزدم.
توشهربازی جیغ میزدم.
یاروگفت چته؟
گفتم همه میان شهربازی جیغ میزنن دیگه. گفت آره ولی نه وقتی رو چمنا نشسته باشن.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دختره یه عکس با آرایش و لباس مجلسی و کفش پاشنه بلند گذاشته تلگرام
نوشته همین الان ازخواب بیدار شدم
وقتی میگید شبت شیک اینجوری میشه دیگه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفتم اداره، کارمنده گفت مدیر هست، سیستم هم قطع نیست، اتاقی هم انتهای راهرو سمت چپ نیست که درش بسته باشه
اما تو برو فردا بیا...بذار سنت ها حفظ بشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دختر همکارم یبار شب ادراری کرده پنج جلسه بردنش روانکار
اونوقت من بچگیام شبا توخواب راه میرفتم بابام دستم جارو میداده خونه رو هم جارو بکشم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه جا رفتیم خواستگاری، آخرش پدر دختره از بابام پرسید «خودت حاضری یکی مثل پسرت دامادت بشه» بابام یه نگاهی بهم کرد گفت بعدن مزاحم میشیم :(((
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همسایمون یه پسر درسخون هم سن من داشت ، از بس بابام اینو تو سر من کوبیده بود
پسر همسایه کج شده بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه دوست دختر داشتم بهم می گفت "جانان من" قشنگ انگار با حافظ و مولانا تو رابطه بودم چندبار فاز عرفانی برداشتم پرواز کردم حتی :|
یاروگفت چته؟
گفتم همه میان شهربازی جیغ میزنن دیگه. گفت آره ولی نه وقتی رو چمنا نشسته باشن.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دختره یه عکس با آرایش و لباس مجلسی و کفش پاشنه بلند گذاشته تلگرام
نوشته همین الان ازخواب بیدار شدم
وقتی میگید شبت شیک اینجوری میشه دیگه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفتم اداره، کارمنده گفت مدیر هست، سیستم هم قطع نیست، اتاقی هم انتهای راهرو سمت چپ نیست که درش بسته باشه
اما تو برو فردا بیا...بذار سنت ها حفظ بشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دختر همکارم یبار شب ادراری کرده پنج جلسه بردنش روانکار
اونوقت من بچگیام شبا توخواب راه میرفتم بابام دستم جارو میداده خونه رو هم جارو بکشم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه جا رفتیم خواستگاری، آخرش پدر دختره از بابام پرسید «خودت حاضری یکی مثل پسرت دامادت بشه» بابام یه نگاهی بهم کرد گفت بعدن مزاحم میشیم :(((
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همسایمون یه پسر درسخون هم سن من داشت ، از بس بابام اینو تو سر من کوبیده بود
پسر همسایه کج شده بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه دوست دختر داشتم بهم می گفت "جانان من" قشنگ انگار با حافظ و مولانا تو رابطه بودم چندبار فاز عرفانی برداشتم پرواز کردم حتی :|
۳.۲k
۰۳ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.