نمی دانم چرا هردم ، دلم ابری و طوفانی است
نمی دانم چرا هردم ، دلم ابری و طوفانی است
هزاران واژه گریان و هوای دیده بارانی است
دلم آغشته بر خون است، گمانم واژه در راه است
درون آبستن شعری ، نگاهم خیره بر ماه است
به جان آواز شیدایی به دل سازی پر از شور است
گهی بر دیده اشک است و ، گهی سرشار از نور است
گمانم موج در راه است ، ز طوفان واژه گمراه است
به جانم آتشی سوزان ، زبان با شعر همراه است
لبانم از چه می لرزند ، گلو درگیر بغض از چیست
چرا دل پر ز آشوب است ، مگر دیده به راه کیست
مرا گمگشته ای باشد ، که دل بی تاب روی او است
پری رویی ، سیه مویی ، دلم در خاک کوی اوست
هزاران واژه گریان و هوای دیده بارانی است
دلم آغشته بر خون است، گمانم واژه در راه است
درون آبستن شعری ، نگاهم خیره بر ماه است
به جان آواز شیدایی به دل سازی پر از شور است
گهی بر دیده اشک است و ، گهی سرشار از نور است
گمانم موج در راه است ، ز طوفان واژه گمراه است
به جانم آتشی سوزان ، زبان با شعر همراه است
لبانم از چه می لرزند ، گلو درگیر بغض از چیست
چرا دل پر ز آشوب است ، مگر دیده به راه کیست
مرا گمگشته ای باشد ، که دل بی تاب روی او است
پری رویی ، سیه مویی ، دلم در خاک کوی اوست
۹۷۵
۱۹ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.