بخدا من دیگر به درد عاشقی نمیخورم
بخدا من دیگر به درد عاشقی نمیخورم
یک بار عاشقی کردم
برای هفت پشتم بس است..
گمان نکن این حرف ها را میزنم دوستت ندارم
یا میخواهم تو را از سرم باز کنم..
نه لعنتی من دوستت دارم...
اما در این دل صاحب مرده ام
غوغایی هست که تو از آن بی خبری..
دیر آمدی لعنتی
خیلی دیر آمدی...
تو باید قبل از آن نامرد بی معرفتی می امدی
که آمد و کل زندگی و عشق و
احساس و وجودم را با خود برد..
من دیگر نای عاشقی کردن ندارم..
بخاطر خودت میگویم
برو
برو
برو
یک بار عاشقی کردم
برای هفت پشتم بس است..
گمان نکن این حرف ها را میزنم دوستت ندارم
یا میخواهم تو را از سرم باز کنم..
نه لعنتی من دوستت دارم...
اما در این دل صاحب مرده ام
غوغایی هست که تو از آن بی خبری..
دیر آمدی لعنتی
خیلی دیر آمدی...
تو باید قبل از آن نامرد بی معرفتی می امدی
که آمد و کل زندگی و عشق و
احساس و وجودم را با خود برد..
من دیگر نای عاشقی کردن ندارم..
بخاطر خودت میگویم
برو
برو
برو
۱.۴k
۲۰ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.