رفتم سینما نیم ساعت اول دیوار نشون میداد، به بغل دستیم گف
رفتم سینما نیم ساعت اول دیوار نشون میداد، به بغل دستیم گفتم پسر این فقط نیم ساعت از زندگی یه جانبازه، گفت نه سسخل، برگرد، پرده سینما اینوره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چقد حقوق میگیرید که همش سفره خوونه و کافه اید؟؟
من ماه پیش یه بار با دوس دخترم رفتیم کافه و سفره خونه
قرار شد اون حساب کنه من قسطی بهش بدم
الان بعد از دو ماه هنو قسطام تموم نشده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
معتاده گفت داداش یه کمکی میکنی؟
یه سیم مفتولی بلند و یه تیکه آدامس بهش دادم گفتم برو از صندوق صدقات پول دربیار
بجای ماهی،ماهیگیری یادش دادم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طرف ماشینشو افسر جریمه میکنه
میگه جناب ننویس باجناقم همکارته!
افسره میگه:نمیشه دیگه برگه صادر شده
حالا باجناقت چیکارست :
.
میگه:مثل خودت بیشعوره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با یه دختر دوست بودم اسمش عاطفه بود, این جشن عاطفه ها هم کادو میخواست
حالا هی من میگفتم بابا بخدا این جشن واسه لوازم التحریر نیازمنداس راضی نمیشد ک نمیشد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انقد شکر ریختم تو قهوه م که یکی از دونه هاش از فنجون اومد بالا گفت قهوه واست تعریف شده شتر؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوس دخترم کلا ۴۰ کیلوعه میگه میخوام برم رژیم بگیرم!!
بابا عشقم تو لباساتو در بیاری فقط ازت یه خاطره میمونه نکن اینکارو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
الان یه فیلم دیدم بچه به باباش گفت: ترسوی بزدل بازندهی بیشعور بیهمه چیز
پدره فقط اشک ریخت
یه بار به بابام گفتم : تورو خدا پول بده
شصتش کرد تو چشمم گفت: تو نه شما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چقد حقوق میگیرید که همش سفره خوونه و کافه اید؟؟
من ماه پیش یه بار با دوس دخترم رفتیم کافه و سفره خونه
قرار شد اون حساب کنه من قسطی بهش بدم
الان بعد از دو ماه هنو قسطام تموم نشده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
معتاده گفت داداش یه کمکی میکنی؟
یه سیم مفتولی بلند و یه تیکه آدامس بهش دادم گفتم برو از صندوق صدقات پول دربیار
بجای ماهی،ماهیگیری یادش دادم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طرف ماشینشو افسر جریمه میکنه
میگه جناب ننویس باجناقم همکارته!
افسره میگه:نمیشه دیگه برگه صادر شده
حالا باجناقت چیکارست :
.
میگه:مثل خودت بیشعوره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با یه دختر دوست بودم اسمش عاطفه بود, این جشن عاطفه ها هم کادو میخواست
حالا هی من میگفتم بابا بخدا این جشن واسه لوازم التحریر نیازمنداس راضی نمیشد ک نمیشد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انقد شکر ریختم تو قهوه م که یکی از دونه هاش از فنجون اومد بالا گفت قهوه واست تعریف شده شتر؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوس دخترم کلا ۴۰ کیلوعه میگه میخوام برم رژیم بگیرم!!
بابا عشقم تو لباساتو در بیاری فقط ازت یه خاطره میمونه نکن اینکارو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
الان یه فیلم دیدم بچه به باباش گفت: ترسوی بزدل بازندهی بیشعور بیهمه چیز
پدره فقط اشک ریخت
یه بار به بابام گفتم : تورو خدا پول بده
شصتش کرد تو چشمم گفت: تو نه شما
۳.۰k
۲۶ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.