خونشون خیابون ٧ ام بود
خونشون خیابون ٧ ام بود
چند باری دیده بودمش
که میرفت سمت خیابون ١٢ ام بعد برمیگشت
اولا فکر میکردم میخواست ده دقیقه ام که شده دیر برسه خونه!
یه روز یکی از اهالیِ خیابونِ ١٢ ام اسباب کشی کرد!
از اون به بعد دیگه نرفت سمت اون خیابون
فقط شبا وقتی همه میخوابیدن،
جلوی پنجره وایمیستاد و زُل میزد به مسیری که میرسه به خیابون ١٢ ام.
یه شب رفتم پیشش،
گفتم دردت چیه؟
گفت:با اینکه مالِ من نبود،
ولی همین که چند خیابون بالاتر نفس میکشید،
برام کافی بود!
چند باری دیده بودمش
که میرفت سمت خیابون ١٢ ام بعد برمیگشت
اولا فکر میکردم میخواست ده دقیقه ام که شده دیر برسه خونه!
یه روز یکی از اهالیِ خیابونِ ١٢ ام اسباب کشی کرد!
از اون به بعد دیگه نرفت سمت اون خیابون
فقط شبا وقتی همه میخوابیدن،
جلوی پنجره وایمیستاد و زُل میزد به مسیری که میرسه به خیابون ١٢ ام.
یه شب رفتم پیشش،
گفتم دردت چیه؟
گفت:با اینکه مالِ من نبود،
ولی همین که چند خیابون بالاتر نفس میکشید،
برام کافی بود!
۱.۱k
۲۸ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.