می خواهم معنایِ دوست داشتن را
می خواهم معنایِ دوست داشتن را
تازه کنم !
دارد خاک می خورد زیرِ خروارها بی تفاوتی
دارد مچاله می شود
دارد می میرد
بیچاره مانده است
میانِ غرور و بدبینی و مسمومیتِ آدمها
دارد رنگ می بازد آنقدر که
بی حرمتش کرده اند !
می خواهم آنقدر دوستت بدارم
تا مردم بپرسند از تو
این کارها چیست این دیوانه می کند ؟
و تو بگویی با خنده ای و شوقی :
دارد برایم دیوانگی می کند
و دوست داشتن نامِ دیگرِ دیوانگی ست
دیوانه ی یک بودن
دیوانه ی شب تا سحر
گفتن و خندیدن و رقصیدن هایِ
دو نفره
دوست داشتن!
آخ امان از این دوست داشتن
که اگر ناب باشد
مستت می کند
یک مستیِ شیرین
بی پشیمانی
بی نبودن ....
تازه کنم !
دارد خاک می خورد زیرِ خروارها بی تفاوتی
دارد مچاله می شود
دارد می میرد
بیچاره مانده است
میانِ غرور و بدبینی و مسمومیتِ آدمها
دارد رنگ می بازد آنقدر که
بی حرمتش کرده اند !
می خواهم آنقدر دوستت بدارم
تا مردم بپرسند از تو
این کارها چیست این دیوانه می کند ؟
و تو بگویی با خنده ای و شوقی :
دارد برایم دیوانگی می کند
و دوست داشتن نامِ دیگرِ دیوانگی ست
دیوانه ی یک بودن
دیوانه ی شب تا سحر
گفتن و خندیدن و رقصیدن هایِ
دو نفره
دوست داشتن!
آخ امان از این دوست داشتن
که اگر ناب باشد
مستت می کند
یک مستیِ شیرین
بی پشیمانی
بی نبودن ....
۲.۰k
۲۳ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.