*******************************************
*******************************************
رمان گناهکار قسمت هفدهم
مشکوک نگام کرد..هیچی نگفت..فقط همون نگاه برام بس بود تا بگم: اخه می دونی چیه؟..فرهاد و پری اتفاقی همو تو بیمارستان می بینن..وقتی که پری رفته عیادتت دوستش..فرهاد پری رو می رسونه ولی بین راه میگه که می خواد در مورد من باهاش حرف بزنه..به پیشنهاد پری میرن رستوران ..تموم مدت کیومرث یکی رو گذاشته بوده که امار لحظه به لحظه ی پری رو بهش بده..اون بیچاره هم خبر نداشته..
وقتی کیومرث می بینتش حرفای بدی بهش می زنه..در صورتی که پری بی گناه بوده..اون به خاطر من همراه فرهاد رفته بود..فرهاد هم رفتار معقولی داشته….. بعد از اینکه کیومرث پری رو می زنه تهدیدش می کنه که داغ فرهاد و به دلش میذاره..از اون موقع به بعد خبری از فرهاد نیست.. راستش هم من نگرانشم هم پری..هر چی هم بهش زنگ می زنم خاموشه.. با دقت به حرفام گوش می کرد.. –کیومرث گفته داغش و به دل دوستت میذاره؟..چرا؟..مگه چیزی بینشون بوده؟.. -نه..یعنی از طرف فرهاد نه..ولی پری.. لبخندم پررنگ شد..خودش منظورم و فهمید .. سرش و تکون داد و با اخم گفت:اینا به من چه ربطی داره؟.. -خب می دونی؟..من پیش خودم گفتم تو شایان و می شناسی..حتما کیومرث و هم که دوست شایان ِ می شناسی..واسه همین..گفتم شاید بدونی کیومرث با فرهاد چکار کرده.. — کارای کیومرث به من ربطی نداره .. اخم ملایمی نشست رو پیشونیم.. -شاید تو بتونی کمکمون کنی تا پیداش کنیم..می ترسم اون عوضی بلایی سرش اورده باشه.. تکیه ش و از وان برداشت و کامل برگشت طرفم.. کنارش زانو زدم و دستم و به لب ِ وان گرفتم.. –برات مهمه؟.. – معلومه که مهمه..نمی دونی وقتی شنیدم چه حالی شدم.. –چه حالی شدی؟.. – نگرانشم..فرهاد بنده خدا این وسط بی گناهه.. — و گناهکار کیه؟.. – کیومرث.. –از کجا می دونی کار اونه؟..شاید خونه ش باشه..یا حتی می تونه رفته باشه مسافرت.. – پس چرا گوشیش خاموشه؟..چرا خبری ازش نیست؟..حتی اون بیمارستانی که توش کار می کنه؟.. — مگه امار اونم داری؟.. – پری بهم گفت.. با ژست خاصی که دلم و بی تاب ِ خودش می کرد دست به سینه تکیه ش و به کناره ی وان داد و به حالت نیمرخ برگشت و نگام کرد..پوزخند زد و با لحنی که درش بیزاری موج می زد گفت: این یارو دکتره..عجب مهره ی ماری داره که دخترا در به در عاشقش میشن؟..معلومه اینکاره ست.. اخم کردم.. – اصلا اینجوری که میگی نیست..فرهاد هم اقاست هم با شخصیت..دخترا هم عاشقش نشدن فقط پری این حس و بهش داره.. به ارومی با یه خیز اومد سمتم و آرنجش و به لب وان تکیه زد..جدی زل زد تو چشمام وگفت: فقط پری؟.. اب دهنم و قورت دادم..نمی تونستم برم عقب..نگاهش مجذوبم کرد.. -پس کی؟!.. — شاید تو.. – مثل اینکه یادت رفته ..من بارها گفتم فرهاد و مثل برادرم می دونم.. –ولی تو جلو چشم اون مثل خواهرش نیستی.. – حالا هر چی..مجبوره فراموش کنه.. — و اگه نخواد؟.. -بایــد فراموش کنه.. — مگه نمیگی اقا و متشخصه؟..پس واسه چی ردش می کنی؟.. سکوت کردم..خیره شدم تو چشماش..سکوتم و که دید گفت: زن یه ادم متشخص شدن مگه ارزوی هر دختری نیست؟.. -هست..ولی نه من.. — پس ارزوی تو چیه؟.. – من هیچ ارزویی ندارم..ارزویی که تحقق پیدا نکنه رویاست..رویا هم همون رویا بمونه بهتره.. — اگه روزی خواستی ازدواج کنی چی؟..بازم میگی تمومش یه رویاست؟.. قلبم داشت از جاش کنده می شد.. اینا چیه می پرسه؟..نمیگه من بی جنبه م پس میافتم؟.. – فعلا که قصدشو ندارم..قصدش و پیدا کردم اونوقت در موردش فکر می کنم..اگرم خیلی اصرار داری می خوای در مورد فرهاد بیشتر فکر کنم؟.. و با خباثت ابروم و انداختم بالا و یه لبخند مکش مرگ و ما تحویلش دادم.. اخمش غلیظ تر شد ..فک منقبض شده ش و روی هم محکمترکرد.. — تو اینکارو بکن ببین بعدش من باهات چکار می کنم.. – مثلا چکار می کنی؟.. — امتحانش برات مجانی ِ..ولی تاوانش خیلی سنگینه.. لبخندم اروم اروم محو شد.. چرا انقدر جدی حرف می زنه؟..داشتم سر به سرش میذاشتم.. تک سرفه کردم.. – من سر حرفم هستم..اصلا کاری به این حرفا ندارم..کمکمون می کنی؟.. چند لحظه هیچی نگفت..نفس عمیق کشید..به حالت اولش برگشت.. با تمسخر گفت: به خاطر عشقی که دوستت بهش داره یا علاقه ی خواهرانه ی تو؟.. منم لبام و با مسخرگی کج کردم و گفتم: تو فک کن هر دو.. پوزخند زد.. –پیدا کردنش برای من کاری نداره..منتهی یه شرط داره.. – چه شرطی؟!.. مکث کرد.. –اگه زنده بود و تحویلت دادم..باید کاری کنی فکر تو رو برای همیشه از سرش بیرون کنه.. وگرنه کار نیمه تموم کیومرث رو خودم تموم می کنم.. جدی بود.. خواستم بپرسم چرا ولی ترسیدم بزنه زیر همه چیز.. – باشه..باهاش حرف می زنم.. — قانعش کن که خودش و بکشه کنار.. – پری فرهاد و دوست داره..لیاقت همو دارن..اگه بشه یه جوری کیومرث و از پری دور
رمان گناهکار قسمت هفدهم
مشکوک نگام کرد..هیچی نگفت..فقط همون نگاه برام بس بود تا بگم: اخه می دونی چیه؟..فرهاد و پری اتفاقی همو تو بیمارستان می بینن..وقتی که پری رفته عیادتت دوستش..فرهاد پری رو می رسونه ولی بین راه میگه که می خواد در مورد من باهاش حرف بزنه..به پیشنهاد پری میرن رستوران ..تموم مدت کیومرث یکی رو گذاشته بوده که امار لحظه به لحظه ی پری رو بهش بده..اون بیچاره هم خبر نداشته..
وقتی کیومرث می بینتش حرفای بدی بهش می زنه..در صورتی که پری بی گناه بوده..اون به خاطر من همراه فرهاد رفته بود..فرهاد هم رفتار معقولی داشته….. بعد از اینکه کیومرث پری رو می زنه تهدیدش می کنه که داغ فرهاد و به دلش میذاره..از اون موقع به بعد خبری از فرهاد نیست.. راستش هم من نگرانشم هم پری..هر چی هم بهش زنگ می زنم خاموشه.. با دقت به حرفام گوش می کرد.. –کیومرث گفته داغش و به دل دوستت میذاره؟..چرا؟..مگه چیزی بینشون بوده؟.. -نه..یعنی از طرف فرهاد نه..ولی پری.. لبخندم پررنگ شد..خودش منظورم و فهمید .. سرش و تکون داد و با اخم گفت:اینا به من چه ربطی داره؟.. -خب می دونی؟..من پیش خودم گفتم تو شایان و می شناسی..حتما کیومرث و هم که دوست شایان ِ می شناسی..واسه همین..گفتم شاید بدونی کیومرث با فرهاد چکار کرده.. — کارای کیومرث به من ربطی نداره .. اخم ملایمی نشست رو پیشونیم.. -شاید تو بتونی کمکمون کنی تا پیداش کنیم..می ترسم اون عوضی بلایی سرش اورده باشه.. تکیه ش و از وان برداشت و کامل برگشت طرفم.. کنارش زانو زدم و دستم و به لب ِ وان گرفتم.. –برات مهمه؟.. – معلومه که مهمه..نمی دونی وقتی شنیدم چه حالی شدم.. –چه حالی شدی؟.. – نگرانشم..فرهاد بنده خدا این وسط بی گناهه.. — و گناهکار کیه؟.. – کیومرث.. –از کجا می دونی کار اونه؟..شاید خونه ش باشه..یا حتی می تونه رفته باشه مسافرت.. – پس چرا گوشیش خاموشه؟..چرا خبری ازش نیست؟..حتی اون بیمارستانی که توش کار می کنه؟.. — مگه امار اونم داری؟.. – پری بهم گفت.. با ژست خاصی که دلم و بی تاب ِ خودش می کرد دست به سینه تکیه ش و به کناره ی وان داد و به حالت نیمرخ برگشت و نگام کرد..پوزخند زد و با لحنی که درش بیزاری موج می زد گفت: این یارو دکتره..عجب مهره ی ماری داره که دخترا در به در عاشقش میشن؟..معلومه اینکاره ست.. اخم کردم.. – اصلا اینجوری که میگی نیست..فرهاد هم اقاست هم با شخصیت..دخترا هم عاشقش نشدن فقط پری این حس و بهش داره.. به ارومی با یه خیز اومد سمتم و آرنجش و به لب وان تکیه زد..جدی زل زد تو چشمام وگفت: فقط پری؟.. اب دهنم و قورت دادم..نمی تونستم برم عقب..نگاهش مجذوبم کرد.. -پس کی؟!.. — شاید تو.. – مثل اینکه یادت رفته ..من بارها گفتم فرهاد و مثل برادرم می دونم.. –ولی تو جلو چشم اون مثل خواهرش نیستی.. – حالا هر چی..مجبوره فراموش کنه.. — و اگه نخواد؟.. -بایــد فراموش کنه.. — مگه نمیگی اقا و متشخصه؟..پس واسه چی ردش می کنی؟.. سکوت کردم..خیره شدم تو چشماش..سکوتم و که دید گفت: زن یه ادم متشخص شدن مگه ارزوی هر دختری نیست؟.. -هست..ولی نه من.. — پس ارزوی تو چیه؟.. – من هیچ ارزویی ندارم..ارزویی که تحقق پیدا نکنه رویاست..رویا هم همون رویا بمونه بهتره.. — اگه روزی خواستی ازدواج کنی چی؟..بازم میگی تمومش یه رویاست؟.. قلبم داشت از جاش کنده می شد.. اینا چیه می پرسه؟..نمیگه من بی جنبه م پس میافتم؟.. – فعلا که قصدشو ندارم..قصدش و پیدا کردم اونوقت در موردش فکر می کنم..اگرم خیلی اصرار داری می خوای در مورد فرهاد بیشتر فکر کنم؟.. و با خباثت ابروم و انداختم بالا و یه لبخند مکش مرگ و ما تحویلش دادم.. اخمش غلیظ تر شد ..فک منقبض شده ش و روی هم محکمترکرد.. — تو اینکارو بکن ببین بعدش من باهات چکار می کنم.. – مثلا چکار می کنی؟.. — امتحانش برات مجانی ِ..ولی تاوانش خیلی سنگینه.. لبخندم اروم اروم محو شد.. چرا انقدر جدی حرف می زنه؟..داشتم سر به سرش میذاشتم.. تک سرفه کردم.. – من سر حرفم هستم..اصلا کاری به این حرفا ندارم..کمکمون می کنی؟.. چند لحظه هیچی نگفت..نفس عمیق کشید..به حالت اولش برگشت.. با تمسخر گفت: به خاطر عشقی که دوستت بهش داره یا علاقه ی خواهرانه ی تو؟.. منم لبام و با مسخرگی کج کردم و گفتم: تو فک کن هر دو.. پوزخند زد.. –پیدا کردنش برای من کاری نداره..منتهی یه شرط داره.. – چه شرطی؟!.. مکث کرد.. –اگه زنده بود و تحویلت دادم..باید کاری کنی فکر تو رو برای همیشه از سرش بیرون کنه.. وگرنه کار نیمه تموم کیومرث رو خودم تموم می کنم.. جدی بود.. خواستم بپرسم چرا ولی ترسیدم بزنه زیر همه چیز.. – باشه..باهاش حرف می زنم.. — قانعش کن که خودش و بکشه کنار.. – پری فرهاد و دوست داره..لیاقت همو دارن..اگه بشه یه جوری کیومرث و از پری دور
۳۲۶.۰k
۱۵ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.