میروی ای جان جانان ، تا کجا با ساز دل؟
میروی ای جان جانان ، تا کجا با ساز دل؟
باز هم شعر تــــو و درد من و آواز دل
تا کبوتر با کبوتر رقص دل آغاز کرد
در هوای دیدن تو ، باز هم پرواز دل
لحظه هایم را غزل پرداز کردی ای رفیق
مژده ای آور برایم ، بــــاز از آغاز دل
باز باران ، ساقه ی احساس ما را خیس کرد
بر فراز موج مـــوهای تو ، بارانـداز دل
سوختم از آتش تو ، باده ی تلخم دهیــد
بارها گیرم سراغت را ، من از طناز دل
من به یک لبخند زیبـا ، از لب تو قانعم
من بلطف طعم لبهایت ، کنم اعجاز دل
یکطرف سودای ما و یکطرف هرم لبت
با تنفس در هوای تو ، کنم ابـراز دل.
باز هم شعر تــــو و درد من و آواز دل
تا کبوتر با کبوتر رقص دل آغاز کرد
در هوای دیدن تو ، باز هم پرواز دل
لحظه هایم را غزل پرداز کردی ای رفیق
مژده ای آور برایم ، بــــاز از آغاز دل
باز باران ، ساقه ی احساس ما را خیس کرد
بر فراز موج مـــوهای تو ، بارانـداز دل
سوختم از آتش تو ، باده ی تلخم دهیــد
بارها گیرم سراغت را ، من از طناز دل
من به یک لبخند زیبـا ، از لب تو قانعم
من بلطف طعم لبهایت ، کنم اعجاز دل
یکطرف سودای ما و یکطرف هرم لبت
با تنفس در هوای تو ، کنم ابـراز دل.
۲.۴k
۱۶ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.