و شبانی هم هست،
و شبانی هم هست،
کَز پس اش فردایی
که تو را حبس کند،
زندانی،
تا شود درد بر این کهنه دلت ،
نیست که نیست ...
پس قسم بر شب ها...
که تو را خواب کنند در رویا،
تا توانند دهند قلبت را،فرصت ها،
تا کَنی رخت از این معجر ها ...
لحظه ها می گذرند
تا سحر راهی نیست ...
وقت آن است ببندم پلکم ،
تا که آواز سکوت،
بسراید در گوش ... :
"و شبانی هم هست،
کَز پس اش فردایی ،
نیست که نیست" ...
کَز پس اش فردایی
که تو را حبس کند،
زندانی،
تا شود درد بر این کهنه دلت ،
نیست که نیست ...
پس قسم بر شب ها...
که تو را خواب کنند در رویا،
تا توانند دهند قلبت را،فرصت ها،
تا کَنی رخت از این معجر ها ...
لحظه ها می گذرند
تا سحر راهی نیست ...
وقت آن است ببندم پلکم ،
تا که آواز سکوت،
بسراید در گوش ... :
"و شبانی هم هست،
کَز پس اش فردایی ،
نیست که نیست" ...
۳۶۱
۰۶ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۰۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.