داشتیم کوچه پس کوچه های شهرو سِیر میکردیم،دستم تو دستش بو
داشتیم کوچه پس کوچه های شهرو سِیر میکردیم،دستم تو دستش بود و یکم جلوتر داشتم راه میرفتم،یهو گفت «دلـــبر» سرجام واستادم که دوباره گفت:«دلـــبرخانوم»!
برگشتم سمتش و باذوق زدگی پرسیدم با منی؟اومد جلوتر و خم شد و گفت،معلومه که با شمام،اصن جز شما مگه دلبری هم هست تو این دنیا!همون لحظه حس کردم خوشبخت ترین زنِ روی زمینم و تو چشاش نگا کردم و گفتم شاید نتونم مثه تو از این حرف قشنگا پیدا کنم،ولی قشنگ بلدم بگم دوسِت دارم،دستمو گرفت و رفتیم سرکوچه،به تابلوی سرکوچه اشاره کرد،سرمو برگردوندم دیدم عه اسم کوچه «دلبره»!آروم زدم به بازوش و گفتم حالا کارِت به جایی رسیده که تقلبم میکنی!!!خندید و گفت،تقلب نه دلبر،زرنگی!
اون روزا گذشتن،اون کوچه و حتی تابلوی سر کوچه و پلاکای خونه ها خاک خوردن و کهنه شدن،
تقلبِ شیرینش هنوزم جای خودش باقیه و من هنوزم مثه همونروزا دلبرِ یکی یدونه روزگارشم
به همون اندازه خوشبخت و همون اندازه عاشق ...
#نسیم_خاتون
insta:tgv_nasim
برگشتم سمتش و باذوق زدگی پرسیدم با منی؟اومد جلوتر و خم شد و گفت،معلومه که با شمام،اصن جز شما مگه دلبری هم هست تو این دنیا!همون لحظه حس کردم خوشبخت ترین زنِ روی زمینم و تو چشاش نگا کردم و گفتم شاید نتونم مثه تو از این حرف قشنگا پیدا کنم،ولی قشنگ بلدم بگم دوسِت دارم،دستمو گرفت و رفتیم سرکوچه،به تابلوی سرکوچه اشاره کرد،سرمو برگردوندم دیدم عه اسم کوچه «دلبره»!آروم زدم به بازوش و گفتم حالا کارِت به جایی رسیده که تقلبم میکنی!!!خندید و گفت،تقلب نه دلبر،زرنگی!
اون روزا گذشتن،اون کوچه و حتی تابلوی سر کوچه و پلاکای خونه ها خاک خوردن و کهنه شدن،
تقلبِ شیرینش هنوزم جای خودش باقیه و من هنوزم مثه همونروزا دلبرِ یکی یدونه روزگارشم
به همون اندازه خوشبخت و همون اندازه عاشق ...
#نسیم_خاتون
insta:tgv_nasim
۱.۲k
۱۶ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.