پارت ۳۳
پارت ۳۳
(هلیا)
آرایشگاه رفتم بیرون متین رو دیدم که کنار آرشام و رادوین ایستاده بود، خیلیی جیگر شده بوووود رسما داشتم
پس میوفتادم ، نفسم که اصلا نگم تو هپروت بود، ترنم هم با لبخند داشت به آرشام نگاه میکرد ،
رفتیم و سوار ماشین هامون شدیم و رفتیم سمت آتلیه
متین : هووووف
من: چیه؟
متین: کاش زود تر میرسیدیم من زود تر اون شنل تو برمیداشتم
من: برمیداری، گاماس گاماس 😄
متین : دل تو دلم نیست
من: اَلصـبرُ مِنَ الایمان
متین: اون النظافتو من الایمانه
من: من دوست داشتم متفاوت باشم
تا دم آتلیه دیگه حرفی نزدیم ، فقط آهنگ در حال پخش بود ،
وقتی رفتیم تو آتلیه چند تا اتاق داشت که قرار شد هر سه مون تو یکی از اتاقا بریک تا عکاسه بیاد عکس بگیره
وارد اتاق شدم و تا برگشتم دیدم شنلم نیست ، یکم به دور و برم نگاه کردم دیدم دست متینه زل زده تو چشمام
من : تموم میشما
دیدم بازم داره نگاهم میکنه ، یه دونه زدم به بازوش که به خودش اومد و گفت : هاان؟
من: میگم تموم میشما
متین : هاااااا
من : عه چقدر گیجی میگم چه قدر نگاه میکنی خوردیم
متین: زنمی دوست دارم نگاهت کنم
همون لحظه عکاس اومد و اجازه نداد جوابشو بدم
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
(نفس)
واااااایی خدا خسته شدمممم ، از بس این عکاسه ایراد میگیره ای خدا حالا اگه قلب رادوین که با دستش پشت
کمر من گرفته کج باشه چی میشه ؟ اگه به افق خیره شه چی میشه اگه به چشمان نگاه نکنه یه جا دیگه رو ببینه
مگه چییی میشهههههههههه دیگه کفری شدم ،
من : خانوم محترم شما مطمئنی عکاسی ، اصلا من با ژست های شما حال نمیکنم خودمون ژست میگیریم
خودم کلی ژست باحال گرفتم که خوده عکاسه کف و صابونش برید
عکاس : خانوم ببخشید میتونم ژست هاتون رو به عنوان مدل بردارم ،
من: نه خیر
و همون لحظه از کنار قیافه ی قهوه ای شده اش گذشتم
(هلیا)
آرایشگاه رفتم بیرون متین رو دیدم که کنار آرشام و رادوین ایستاده بود، خیلیی جیگر شده بوووود رسما داشتم
پس میوفتادم ، نفسم که اصلا نگم تو هپروت بود، ترنم هم با لبخند داشت به آرشام نگاه میکرد ،
رفتیم و سوار ماشین هامون شدیم و رفتیم سمت آتلیه
متین : هووووف
من: چیه؟
متین: کاش زود تر میرسیدیم من زود تر اون شنل تو برمیداشتم
من: برمیداری، گاماس گاماس 😄
متین : دل تو دلم نیست
من: اَلصـبرُ مِنَ الایمان
متین: اون النظافتو من الایمانه
من: من دوست داشتم متفاوت باشم
تا دم آتلیه دیگه حرفی نزدیم ، فقط آهنگ در حال پخش بود ،
وقتی رفتیم تو آتلیه چند تا اتاق داشت که قرار شد هر سه مون تو یکی از اتاقا بریک تا عکاسه بیاد عکس بگیره
وارد اتاق شدم و تا برگشتم دیدم شنلم نیست ، یکم به دور و برم نگاه کردم دیدم دست متینه زل زده تو چشمام
من : تموم میشما
دیدم بازم داره نگاهم میکنه ، یه دونه زدم به بازوش که به خودش اومد و گفت : هاان؟
من: میگم تموم میشما
متین : هاااااا
من : عه چقدر گیجی میگم چه قدر نگاه میکنی خوردیم
متین: زنمی دوست دارم نگاهت کنم
همون لحظه عکاس اومد و اجازه نداد جوابشو بدم
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
(نفس)
واااااایی خدا خسته شدمممم ، از بس این عکاسه ایراد میگیره ای خدا حالا اگه قلب رادوین که با دستش پشت
کمر من گرفته کج باشه چی میشه ؟ اگه به افق خیره شه چی میشه اگه به چشمان نگاه نکنه یه جا دیگه رو ببینه
مگه چییی میشهههههههههه دیگه کفری شدم ،
من : خانوم محترم شما مطمئنی عکاسی ، اصلا من با ژست های شما حال نمیکنم خودمون ژست میگیریم
خودم کلی ژست باحال گرفتم که خوده عکاسه کف و صابونش برید
عکاس : خانوم ببخشید میتونم ژست هاتون رو به عنوان مدل بردارم ،
من: نه خیر
و همون لحظه از کنار قیافه ی قهوه ای شده اش گذشتم
۲.۵k
۲۳ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.