"میترسم"
"میترسم"
میترسم از خیلی "چیزها"...
از خیلی "حس ها..
از خیلی "حرف ها...
میترسم از دنیایم بروی و من بمانم
و "دوستت دارم" های گفته شده..
حس های "مشترک"
و "عاشقانه" هایمان..
میترسم
جوابِ تمامِ شان
یک رفتنِ بدونِ "جواب"
رفتنِ بدونِ "آغوش"
و بدونِ "خداحافظی" باشد...
آنقدر میترسم
که شب ها کابوسِ نداشتنت را میبینم،
آنقدر که می نشینم و اشک میریزم برای
یک روز نبودن و نداشتنت...
انقدر که نمی دانی،
آنقدر که نمی فهمی...
من تمام شب هایم را به هوای "آغوش" تو صبح میکنم؛
دلتنگی هایم بغض و اشک میشود
و دوست داشتنم سکوت ممتدد...
ترس هایم شب ها تا صبح بیداری میشود
و تو طعم دوست داشتن هایم را نمیدانی!
طعم تلخی میدهد جانم...
میخواهم فقط شیرینی این "عشق"سهم تو شود؛
میخواهم فقط "لبخندم" نثارِ آن صورتِ ماهت شود...
نمیخواهم بدانی
میترسم...
میترسم...
میترسم بروی و
من بمانم و یک دنیا "عاشقانه"های نخوانده...
#یاسمن_مهدیپور
میترسم از خیلی "چیزها"...
از خیلی "حس ها..
از خیلی "حرف ها...
میترسم از دنیایم بروی و من بمانم
و "دوستت دارم" های گفته شده..
حس های "مشترک"
و "عاشقانه" هایمان..
میترسم
جوابِ تمامِ شان
یک رفتنِ بدونِ "جواب"
رفتنِ بدونِ "آغوش"
و بدونِ "خداحافظی" باشد...
آنقدر میترسم
که شب ها کابوسِ نداشتنت را میبینم،
آنقدر که می نشینم و اشک میریزم برای
یک روز نبودن و نداشتنت...
انقدر که نمی دانی،
آنقدر که نمی فهمی...
من تمام شب هایم را به هوای "آغوش" تو صبح میکنم؛
دلتنگی هایم بغض و اشک میشود
و دوست داشتنم سکوت ممتدد...
ترس هایم شب ها تا صبح بیداری میشود
و تو طعم دوست داشتن هایم را نمیدانی!
طعم تلخی میدهد جانم...
میخواهم فقط شیرینی این "عشق"سهم تو شود؛
میخواهم فقط "لبخندم" نثارِ آن صورتِ ماهت شود...
نمیخواهم بدانی
میترسم...
میترسم...
میترسم بروی و
من بمانم و یک دنیا "عاشقانه"های نخوانده...
#یاسمن_مهدیپور
۷۰
۲۸ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.