یکی از بدترین نوع تنهایی این است که آدم در احساسش تنها با
یکی از بدترین نوع تنهایی این است که آدم در احساسش تنها باشد
و یکی از بدترین نوع درد، دردیست که نشود به هیچکس گفت حتی به شفیق ترین رفیق...
انگار تا وقتی ساکتی یک امتیاز داری: رازی که به بند کشیدی اش،
اما به محض به زبان آوردنش به او این اجازه را میدهی که پر و بال بگیرد، ابعاد پیدا کند، بزرگ و بزرگتر شود و بالاخره درِ صندوقچه سینه ات را بشکند و رو در رویت قد عَلَم کند...
میدانی یک حرف هایی را، یک حس هایی را فقط باید به خودِ مشترک مورد نظر بگویی
و وای به روزی که مشترک مورد نظر در دسترس نباشد
و وای و وای تر که در دسترس باشد، گفته باشی و شنیده باشد اما هر دو به پاسخی که نیست، به شدنی که نمیشود فقط لبخند زده باشید...
میدانی بعضی لبخندها تنها سایه کمرنگی از تمام تقلای آدمی ست که دارد جان میکند که منطقی به نظر بیاید
من میگویم اگر دردِ آدم دردِ دوست داشتن باشد و قورت دادنش؛ واویلایش یکجور غریبی میشود...
و یکی از بدترین نوع درد، دردیست که نشود به هیچکس گفت حتی به شفیق ترین رفیق...
انگار تا وقتی ساکتی یک امتیاز داری: رازی که به بند کشیدی اش،
اما به محض به زبان آوردنش به او این اجازه را میدهی که پر و بال بگیرد، ابعاد پیدا کند، بزرگ و بزرگتر شود و بالاخره درِ صندوقچه سینه ات را بشکند و رو در رویت قد عَلَم کند...
میدانی یک حرف هایی را، یک حس هایی را فقط باید به خودِ مشترک مورد نظر بگویی
و وای به روزی که مشترک مورد نظر در دسترس نباشد
و وای و وای تر که در دسترس باشد، گفته باشی و شنیده باشد اما هر دو به پاسخی که نیست، به شدنی که نمیشود فقط لبخند زده باشید...
میدانی بعضی لبخندها تنها سایه کمرنگی از تمام تقلای آدمی ست که دارد جان میکند که منطقی به نظر بیاید
من میگویم اگر دردِ آدم دردِ دوست داشتن باشد و قورت دادنش؛ واویلایش یکجور غریبی میشود...
۱.۸k
۰۱ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.