پارت 79: (جونگ کوک)
پارت 79: (جونگ کوک)
از حموم که بیرون میومدم متوجه نبودم ولی یه لبخند ملیحی روی لبام بود که میدونستم چه دلیلی داشت. اومدمو حوله رو دور پایین تنم بستمو لبخند شیطانی زدم. به طرف حموم رفتمو در زدم. گائول: بله جونگ کوک؟
من: حولتو میزارم دم در بیبی. میتونستم توی این فاصله ای که گائول میاد لباسامو بپوشم ولی از عمد نپوشیدمو منتظر شدم تا بیاد بیرون. روی تخت دراز کشیدم. از حموم بیرون اومد . از زیر چشام میپاییدمش. با دیدنش بدنم بی حس شد. تاحالا اینجوری ندیده بودمش اون فوقالعاده بود.
کم کم از تخت بلند شدمو روی تخت نشستم. حولش حوله ای نبود که آستین داشته باشه یه حوله معمولی سفید رنگ بود. حوله رو دور بدنش پیچیده بود و شونه هاشو دستاش ازش بیرون بود . و تا یکم پایین تر از روناش بود. بدن باریکو سفیدش بد جور خودنمایی میکردو نمیتونستم لحظه ای چشم بردارم ازش. با صداش به خودم اومدم. گائول: هعی جونگ کوک سشوار کجاست؟ پس تو چرا هنوز لباس نپوشیدی؟ جوابی برای سوالش نداشتم! چی میگفتم؟ میگفتم میخواستم با بدنم خودنمایی کنمو توجهتو به خودم جلب کنم؟؟ از تخت بلند شدمو خواستم چیزی بگم که نگاه با تعجبش منو به خودش جذب کرد. به حوله ام نگاه میکرد. اینههه بالاخره به هدفم رسیدم. نیشخند کجی زدم. بیش تر بهش نزدیک شدمو بدنمو به بدنش چسبوندم. با لحن منحرفانه ای گفتم: او چیه پارک گائول بدنم زیادی تحریک کنندس؟؟؟ هول کردو عقب رفت. با چشای گرد نگا کرد. گائول : یاااا....چی میگیی سشوارو بده به من. بهش اخم کوچیکی کردم. و بعد با دعوا گفتم: به من چه که سشوار کجاست خونه توئه ینی!! نزدیک اومدو بهم لبخند زد. دساشو بالا اوردو با پشت انگشتش روی سینم کشید. سر جام میخ کوب شدم. بعد ازون دستاشو دور گردنم حلقه کرد. با چشاش که انگاری بعد از حمام توسی شده بودن تو چشام زل زد. لبخند لایتی زد . سرشو جلو اورد. یهویی لباشو روی لبام چسبوند. خشکم زده بود. اون داشت منو میبوسید ؟؟ پروانه ها توی دلم پرواز میکردن. خیلی فکرا کردم . یعنی تونسم تحریکش کنم؟ اصلا حواسم نبود که منم همکاری کنم. داشتم تو افکارم پرسه میزدم که با جدا شدنش به خودم اومدم. متعجب بهش خیره شدم. هنوزم اون لبخند زیباشو داشت. یهو به خودم چسبوندمشو خبیسانه گفتم : پس منو نشناختی! این خیلی کم بود! و انداختمش روی تخت. دستاشو بالای سرش توی دستام گرفتم. ترسیده بود انگار . پاهامو اینور و اونورش گذاشتمو لبامو روی گردنش چسبوندم. بوسه های داغ روی پوست نرمش میزاشتم. لرزش بدنشو حس میکردم. اومدم عقب و نگاهش کردم. چشماشو به هم فشار میداد. خندم گرفت. دستاشو ول کردمو کمرشو گرفتم. به سمت لبای صورتیش رفتمو لبامو توشون فرو کردم. لب بالاشو بین لبام گرفتمو مکیدم. مگه لذت بالا تر از اینم ه9ست؟ با کسی که تمام زندگیته عشق بازی کنی. و اونم با اشتیاق بپذیردت. از روش بلند شدم و کنارش نشستم. لوس نگاهم کرد. گائول : حالا چجوری لباس بپوشم؟ تو ام که نپوشیدی!
خندیدمو گفتم: خیلی خب باشه من میرم حموم لباس بپوشم. بلند شدمو به سمت حموم رفتم .
(خودم :گائول)
بعد ازینکه رفت توی حموم. کلی وقت نشسته بودم روی تخت و به بدن برهنش که توی ذهنم هک شده بود فکر میکردم. به خودم اومدمو پا شدم لباسامو پوشیدم. جونگ کوک از حموم بیرون اومد . موهای خیسش روی صورتش بودن. رفتم جلو و حوله رو روی موهاش گذاشتمو خشکشون کردم. کوکی: هعی پارک گائول مهربون شدی!
اخم کردمو عقب کشیدم. من: اصلا تقصیر منه بهت محبت میکنم! عقب کشیدمو به طرف سشوار رفتم و خیلی بی تفاوتو و با اخمای تو هم نشستم موهاممو خشک کردم. با لبو لوچه اویزون اومد جلوم. کوکی: تو چرا اینقد تازگیا لوس شدی. زدم زیر خنده و بغلش کردم. من: چون تو خیلی زود باور شدی! بشین موهاتو خشک کنم. روی صندلی نشست و منم موهاشو خشک کردم.
از حموم که بیرون میومدم متوجه نبودم ولی یه لبخند ملیحی روی لبام بود که میدونستم چه دلیلی داشت. اومدمو حوله رو دور پایین تنم بستمو لبخند شیطانی زدم. به طرف حموم رفتمو در زدم. گائول: بله جونگ کوک؟
من: حولتو میزارم دم در بیبی. میتونستم توی این فاصله ای که گائول میاد لباسامو بپوشم ولی از عمد نپوشیدمو منتظر شدم تا بیاد بیرون. روی تخت دراز کشیدم. از حموم بیرون اومد . از زیر چشام میپاییدمش. با دیدنش بدنم بی حس شد. تاحالا اینجوری ندیده بودمش اون فوقالعاده بود.
کم کم از تخت بلند شدمو روی تخت نشستم. حولش حوله ای نبود که آستین داشته باشه یه حوله معمولی سفید رنگ بود. حوله رو دور بدنش پیچیده بود و شونه هاشو دستاش ازش بیرون بود . و تا یکم پایین تر از روناش بود. بدن باریکو سفیدش بد جور خودنمایی میکردو نمیتونستم لحظه ای چشم بردارم ازش. با صداش به خودم اومدم. گائول: هعی جونگ کوک سشوار کجاست؟ پس تو چرا هنوز لباس نپوشیدی؟ جوابی برای سوالش نداشتم! چی میگفتم؟ میگفتم میخواستم با بدنم خودنمایی کنمو توجهتو به خودم جلب کنم؟؟ از تخت بلند شدمو خواستم چیزی بگم که نگاه با تعجبش منو به خودش جذب کرد. به حوله ام نگاه میکرد. اینههه بالاخره به هدفم رسیدم. نیشخند کجی زدم. بیش تر بهش نزدیک شدمو بدنمو به بدنش چسبوندم. با لحن منحرفانه ای گفتم: او چیه پارک گائول بدنم زیادی تحریک کنندس؟؟؟ هول کردو عقب رفت. با چشای گرد نگا کرد. گائول : یاااا....چی میگیی سشوارو بده به من. بهش اخم کوچیکی کردم. و بعد با دعوا گفتم: به من چه که سشوار کجاست خونه توئه ینی!! نزدیک اومدو بهم لبخند زد. دساشو بالا اوردو با پشت انگشتش روی سینم کشید. سر جام میخ کوب شدم. بعد ازون دستاشو دور گردنم حلقه کرد. با چشاش که انگاری بعد از حمام توسی شده بودن تو چشام زل زد. لبخند لایتی زد . سرشو جلو اورد. یهویی لباشو روی لبام چسبوند. خشکم زده بود. اون داشت منو میبوسید ؟؟ پروانه ها توی دلم پرواز میکردن. خیلی فکرا کردم . یعنی تونسم تحریکش کنم؟ اصلا حواسم نبود که منم همکاری کنم. داشتم تو افکارم پرسه میزدم که با جدا شدنش به خودم اومدم. متعجب بهش خیره شدم. هنوزم اون لبخند زیباشو داشت. یهو به خودم چسبوندمشو خبیسانه گفتم : پس منو نشناختی! این خیلی کم بود! و انداختمش روی تخت. دستاشو بالای سرش توی دستام گرفتم. ترسیده بود انگار . پاهامو اینور و اونورش گذاشتمو لبامو روی گردنش چسبوندم. بوسه های داغ روی پوست نرمش میزاشتم. لرزش بدنشو حس میکردم. اومدم عقب و نگاهش کردم. چشماشو به هم فشار میداد. خندم گرفت. دستاشو ول کردمو کمرشو گرفتم. به سمت لبای صورتیش رفتمو لبامو توشون فرو کردم. لب بالاشو بین لبام گرفتمو مکیدم. مگه لذت بالا تر از اینم ه9ست؟ با کسی که تمام زندگیته عشق بازی کنی. و اونم با اشتیاق بپذیردت. از روش بلند شدم و کنارش نشستم. لوس نگاهم کرد. گائول : حالا چجوری لباس بپوشم؟ تو ام که نپوشیدی!
خندیدمو گفتم: خیلی خب باشه من میرم حموم لباس بپوشم. بلند شدمو به سمت حموم رفتم .
(خودم :گائول)
بعد ازینکه رفت توی حموم. کلی وقت نشسته بودم روی تخت و به بدن برهنش که توی ذهنم هک شده بود فکر میکردم. به خودم اومدمو پا شدم لباسامو پوشیدم. جونگ کوک از حموم بیرون اومد . موهای خیسش روی صورتش بودن. رفتم جلو و حوله رو روی موهاش گذاشتمو خشکشون کردم. کوکی: هعی پارک گائول مهربون شدی!
اخم کردمو عقب کشیدم. من: اصلا تقصیر منه بهت محبت میکنم! عقب کشیدمو به طرف سشوار رفتم و خیلی بی تفاوتو و با اخمای تو هم نشستم موهاممو خشک کردم. با لبو لوچه اویزون اومد جلوم. کوکی: تو چرا اینقد تازگیا لوس شدی. زدم زیر خنده و بغلش کردم. من: چون تو خیلی زود باور شدی! بشین موهاتو خشک کنم. روی صندلی نشست و منم موهاشو خشک کردم.
۷۱.۴k
۲۵ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.