Part196
#Part196
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
خم شد و پیشونیم رو بوسید
عاشق بوسه های یهوییِ پر از محبتش هستم
_ خوب شیرینم کجا دستور میده بریم؟
شونه هام رو بالا انداختم
_ نمیدونم ؟ به نظر خودت کجا بریم؟
شیطون خندید
_ به نظرم برگردیم خونه فعلاً وقت داریم تازه قرص هم خریدم دیگه
خم شدم سمتش و یهو وسط حرفاش جیغ بلندی کشید
_ شیرین آی، باشه باشه غلط کردم...
خبیث نگاش کردم و لبم رو گاز گرفتم و تو دلم گفتم
تا تو باشی نخوای منو اذیت کنی آقایی
_ شیرین دستم رو کندی
شونه ای بالا انداختم
+ خود کرده رو تدبیر نیست جناب برزگر
_ اِ؟ باشه خانم کیاراد، بچرخ تا بچرخیم...
با مظلومیت نگاش کردم
_ یعنی چی اخه؟ سامی؟ دلت میاد اذیتم کنی بعد دردم بیاد؟ من پوستم حساسه زود کبود میشم ...
یعنی رسماً داشتم خرش میکردن ها
خبیث نگام کرد
_خودت میدونی دیونتم با این قیافه های مظلومانه دیوونه ترم نکن
دستم رو محکم بین پنجه های قویش گرفف و پشت دستم رو به لبهاش نزدیک کرد و عمیق بوسید
یه دور کامل زدیم و کل تهران رو زیر پامون گذاشتیم
گذروندن ثانیه به ثانیه این زندگی با سام یه رنگ و بوی دیگه داره
انگار حسی که تو وجودم افتاده باعث شده بیشتر و عمیقتر همه چیز رو حس کنم
ساعت ٩:٣٠شب بود رسیدیم ترمینال
_ کاش شبونه حرکت نمیکردی
شونه هام رو انداختم بالا
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
خم شد و پیشونیم رو بوسید
عاشق بوسه های یهوییِ پر از محبتش هستم
_ خوب شیرینم کجا دستور میده بریم؟
شونه هام رو بالا انداختم
_ نمیدونم ؟ به نظر خودت کجا بریم؟
شیطون خندید
_ به نظرم برگردیم خونه فعلاً وقت داریم تازه قرص هم خریدم دیگه
خم شدم سمتش و یهو وسط حرفاش جیغ بلندی کشید
_ شیرین آی، باشه باشه غلط کردم...
خبیث نگاش کردم و لبم رو گاز گرفتم و تو دلم گفتم
تا تو باشی نخوای منو اذیت کنی آقایی
_ شیرین دستم رو کندی
شونه ای بالا انداختم
+ خود کرده رو تدبیر نیست جناب برزگر
_ اِ؟ باشه خانم کیاراد، بچرخ تا بچرخیم...
با مظلومیت نگاش کردم
_ یعنی چی اخه؟ سامی؟ دلت میاد اذیتم کنی بعد دردم بیاد؟ من پوستم حساسه زود کبود میشم ...
یعنی رسماً داشتم خرش میکردن ها
خبیث نگام کرد
_خودت میدونی دیونتم با این قیافه های مظلومانه دیوونه ترم نکن
دستم رو محکم بین پنجه های قویش گرفف و پشت دستم رو به لبهاش نزدیک کرد و عمیق بوسید
یه دور کامل زدیم و کل تهران رو زیر پامون گذاشتیم
گذروندن ثانیه به ثانیه این زندگی با سام یه رنگ و بوی دیگه داره
انگار حسی که تو وجودم افتاده باعث شده بیشتر و عمیقتر همه چیز رو حس کنم
ساعت ٩:٣٠شب بود رسیدیم ترمینال
_ کاش شبونه حرکت نمیکردی
شونه هام رو انداختم بالا
۱.۹k
۰۱ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.