Part199
#Part199
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
"سام"
_ ببین یه هفتست عصبی ها! کلاً ها این سفر رو بهمون زهر کردی
+ حرف نزن رحمان ما چرا باید میومدیم ژاپن، هزار بار گفتم نیاز نیست ما اینجا باشیم من الان باید میرفتم پیش شیرین...
_ اه سام حالمو با این همه عشق و عاشقی بهم زدی، باشه بابا نمیدزدنش که...
با حرص کراواتم رو باز کردم و خودم رو تخت انداختم
حیف مجبور بودم و یه قرار داد خیلی بزرگ بود وگرنه عمراً نمیومدم اینجا
گوشی رو برداشتم و با imo به شیرین زنگ زدم ولی هرچی زنگ زدم جواب نداد
دلم براش یه ذره شده بود
صبح هم نتونستم باهاش حرف بزنم
میدونم بهش قول دادم چکش نکنم ولی دلم براش تنگ شده و این به هرچیزی اولویت داره
دوربین امنیتی خونشون رو سالها پیش هک کردم و هنوز هم آی پی آدرسش رو دارم و هنوز هم تو هکه منه
لپ تاپ رو باز کردم و به دوربینشون وصل شدم
چند لحظه متعجب به این افراد غریبه که تو خونه ی شیرینم بود نگاه کردم
اینا دیگه کی اند؟
دسته گل چی میگه؟
اون پسره ی چلغوز که سرش رو انداخته پایین با کت و شلوار داره چه گهی میخوره؟
شیرینم یه تیشرت و شلوار ساده پوشیده بود و با حرص داشت پاش رو تکون میداد و به گلهای روی فرش خیره شده بود
میخواستم خودم رو بکشم
یه هفته نبودم ها فقط یه هفته
نمیدونم داشتند چی میگفتند که یهو بلند شد پسره ولی شیرین از جاش تکون نخورد
مامانش یدونه زد تو پهلوش تا بلند بشه که با اکراه بلند شد و رفت سمت حیاط
خوبه نرفت تو اتاقش چون اونجا دوربین نداشت
به دوربین حیاط وصل شدم
دیدم پسره نشست و شروع کرد به حرف زدن
شیرین به یه نقطه ی نا معلوم خیره شده بود
ای خدا کاش میشنیدم چی میگند داشتم دیوونه میشدم
همش داشتم به روش های مختلف به شیرین زنگ میزدم ولی جواب نمیداد
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
"سام"
_ ببین یه هفتست عصبی ها! کلاً ها این سفر رو بهمون زهر کردی
+ حرف نزن رحمان ما چرا باید میومدیم ژاپن، هزار بار گفتم نیاز نیست ما اینجا باشیم من الان باید میرفتم پیش شیرین...
_ اه سام حالمو با این همه عشق و عاشقی بهم زدی، باشه بابا نمیدزدنش که...
با حرص کراواتم رو باز کردم و خودم رو تخت انداختم
حیف مجبور بودم و یه قرار داد خیلی بزرگ بود وگرنه عمراً نمیومدم اینجا
گوشی رو برداشتم و با imo به شیرین زنگ زدم ولی هرچی زنگ زدم جواب نداد
دلم براش یه ذره شده بود
صبح هم نتونستم باهاش حرف بزنم
میدونم بهش قول دادم چکش نکنم ولی دلم براش تنگ شده و این به هرچیزی اولویت داره
دوربین امنیتی خونشون رو سالها پیش هک کردم و هنوز هم آی پی آدرسش رو دارم و هنوز هم تو هکه منه
لپ تاپ رو باز کردم و به دوربینشون وصل شدم
چند لحظه متعجب به این افراد غریبه که تو خونه ی شیرینم بود نگاه کردم
اینا دیگه کی اند؟
دسته گل چی میگه؟
اون پسره ی چلغوز که سرش رو انداخته پایین با کت و شلوار داره چه گهی میخوره؟
شیرینم یه تیشرت و شلوار ساده پوشیده بود و با حرص داشت پاش رو تکون میداد و به گلهای روی فرش خیره شده بود
میخواستم خودم رو بکشم
یه هفته نبودم ها فقط یه هفته
نمیدونم داشتند چی میگفتند که یهو بلند شد پسره ولی شیرین از جاش تکون نخورد
مامانش یدونه زد تو پهلوش تا بلند بشه که با اکراه بلند شد و رفت سمت حیاط
خوبه نرفت تو اتاقش چون اونجا دوربین نداشت
به دوربین حیاط وصل شدم
دیدم پسره نشست و شروع کرد به حرف زدن
شیرین به یه نقطه ی نا معلوم خیره شده بود
ای خدا کاش میشنیدم چی میگند داشتم دیوونه میشدم
همش داشتم به روش های مختلف به شیرین زنگ میزدم ولی جواب نمیداد
۵.۱k
۰۱ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.