نیستی ، خانه لج کرده...
نیستی، خانه لج کرده...
بهانهات را میگیرد و دل به زندگی نمیدهد،
صبحها دیگر از پنجره طلوع آفتاب مشخص نیست، غذاها دیگر خورده که نه، دور ریخته میشوند، یخچال که دیگر شورش را درآورده و به بهانه نبودنت انقدر خاموش میماند تا همهی موجودیاش فاسد میشود...
تا که به غروب میرسیم... آنوقت اوضاع خانه خرابتر می،شود، چراغها حوصله روشن شدن ندارند، شبها .. تختخواب هم مرا به تنهایی نمیپذیرد و اتاق خواب دیر مدتیست که متروکه شده... شومینهی مسخره هم شده قبرستان همین نوشتههای من ... میسوزاند و سردترم میکند، میبینی؟، خانهی بیتو کمی تا قسمتی جهنم شده!!
برای دوباره بهشت شدنش فکری بکن...
بهانهات را میگیرد و دل به زندگی نمیدهد،
صبحها دیگر از پنجره طلوع آفتاب مشخص نیست، غذاها دیگر خورده که نه، دور ریخته میشوند، یخچال که دیگر شورش را درآورده و به بهانه نبودنت انقدر خاموش میماند تا همهی موجودیاش فاسد میشود...
تا که به غروب میرسیم... آنوقت اوضاع خانه خرابتر می،شود، چراغها حوصله روشن شدن ندارند، شبها .. تختخواب هم مرا به تنهایی نمیپذیرد و اتاق خواب دیر مدتیست که متروکه شده... شومینهی مسخره هم شده قبرستان همین نوشتههای من ... میسوزاند و سردترم میکند، میبینی؟، خانهی بیتو کمی تا قسمتی جهنم شده!!
برای دوباره بهشت شدنش فکری بکن...
۳.۸k
۲۲ فروردین ۱۳۹۷