باز باران...
باز باران...
باز باران
با ترانه
چکه چکه
بی به بهانه
می خورد بر بام خانه
دور می گشتم ولیکن
حس و حالم عاشقانه
او کنارم
من کنارش
خستگی را،
بی خیالش
راه می رفتیم باهم
دوست دارم
حس و حالش
هر کسی می دید من را
از نگاهم عشق می چید
گرچه شدت داشت باران
چتر ها را بسته می دید
او برایم
من برایش
هر دوتایی چتر بودیم
در رمان زندگانی
هر دو تا هم سطر بودیم
راه می رفتیم باهم
در خیابان
زیر باران
حرف های عاشقانه
عکس های یادگاری
زیر باران بهاری
گرچه یادم هست آن روز
عکس ها را خیس می کرد
اشک هایم همچو باران
باد و باران گویی آن روز
همنوا با حس من بود
می سرودم
می نوشتم
دوستت دارم عزیزم
کاش بودی سرنوشتم
کاش بودی سرنوشتم...
باز باران
با ترانه
چکه چکه
بی به بهانه
می خورد بر بام خانه
دور می گشتم ولیکن
حس و حالم عاشقانه
او کنارم
من کنارش
خستگی را،
بی خیالش
راه می رفتیم باهم
دوست دارم
حس و حالش
هر کسی می دید من را
از نگاهم عشق می چید
گرچه شدت داشت باران
چتر ها را بسته می دید
او برایم
من برایش
هر دوتایی چتر بودیم
در رمان زندگانی
هر دو تا هم سطر بودیم
راه می رفتیم باهم
در خیابان
زیر باران
حرف های عاشقانه
عکس های یادگاری
زیر باران بهاری
گرچه یادم هست آن روز
عکس ها را خیس می کرد
اشک هایم همچو باران
باد و باران گویی آن روز
همنوا با حس من بود
می سرودم
می نوشتم
دوستت دارم عزیزم
کاش بودی سرنوشتم
کاش بودی سرنوشتم...
۲.۸k
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.