در نَفس های تو از بارش باران،یادی است
در نَفس های تو از بارش باران،یادی است
خِس خِس سینه ات انگارکه از فریادی است
از همان روز که لَبخند تو تَسخیرم کرد
در سَراپای وجودم ، هوس آزادی است
هرچه تهدید ز سیلاب و خرابی دیدم
همه محصول فراوانی این آبادی است
شوق دیدار کشانده است مرا،تا دَم صُبح
همه همّت شیرین،به چنین فَرهادی است
شُست باران وُجودت ، غَم و اندوه مرا
آخرین ماه بَهارِ دل من خُردادی است
زلف و اَبروی مَپیچان تو،که این ظلم عَظیم
حاصلش ، ریختن کاخ چنین بیدادی است
دست در دست تو ، تا اوج سعادت رفتن
بهتر از جنّت و فردوس ، بدون شادی است
خِس خِس سینه ات انگارکه از فریادی است
از همان روز که لَبخند تو تَسخیرم کرد
در سَراپای وجودم ، هوس آزادی است
هرچه تهدید ز سیلاب و خرابی دیدم
همه محصول فراوانی این آبادی است
شوق دیدار کشانده است مرا،تا دَم صُبح
همه همّت شیرین،به چنین فَرهادی است
شُست باران وُجودت ، غَم و اندوه مرا
آخرین ماه بَهارِ دل من خُردادی است
زلف و اَبروی مَپیچان تو،که این ظلم عَظیم
حاصلش ، ریختن کاخ چنین بیدادی است
دست در دست تو ، تا اوج سعادت رفتن
بهتر از جنّت و فردوس ، بدون شادی است
۲۶.۶k
۰۳ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.