بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم بالاخره لباس رو انتخاب کرد
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم بالاخره لباس رو انتخاب کردم.ساعت 6 بود کم کم شروع کردم به حاضر شدن .مانتو و شلوارم رو پوشیدم و شالم رو هم سرم کردم.رفتم جلوی اینه.اصلا اهل ارایش نبودم فقط یه ذره کرم زدم و یه رژ خوشرنگ صورتی .کفشامو برداشتم و رفتم پایین.یهو حسین منو دید و گفت ای جاان چقدر خوب شدی تحفه .زبون درازی کردم و گفتم کور شود چشم حسود .با همه خداحافظی کردم و رفتم دم در داشتم کفشامو میپوشیدم که شهرام بوق زد.کفشامو و پوشیدم و بعد از زدن عینک افتابی رفتم بیرون.شهرام و سوگند دم در منتظر بودن.نشستم توی ماشین ._سلام لیلی جونم چطوری؟باهاش روبوسی کردم و گفتم سلام سوگند جونی خوبم تو چطوری ؟یهو شهرام از توی اینه یه نگاهی انداخت و گفت اگر ماچ و بوسه هاتون تموم شد یه نگاهی هم به بنده بندازین سلام عرض کردیم.خندیدم و گفتم اوووو شما که تاج سری سلام نامبروان جون و لپش رو کشیدم.با خنده گفت ای شیطون زبون باز.شهرام رو خیلی دوس داشتم از بچگی با هم بودیم یا اونا می اومدن خونه ی ما و یا ما میرفتیم پیش اونا .واقعا یه پسر عمه نبود برام یه داداش بود که همیشه هم هوامو داشت.یهو چشمم به ارسام افتاد _سلام عشق خاله اخ یه بوس بده ببینم جوجو.با زبون بچه گونش گفت من دلم تنگ شده بود و بعدشم خودشو انداخت توی بغلم.خلاصه توی راه کلی باهاش بازی کردم و با سوگند حرف زدیم.داشتیم راجب مدل مانتو و اینا حرف میزدیم که شهرام گفت ای باباااااا یکم ساکت باشین سرم رفت اخه خسته نشدین اینقدر حرف زدین؟یهو سوگند با یه عصبانیت ساختگی گفت شهرام ؟چی گفتی ؟عزیزم یه بار دیگه تکرار کن .شهرام دستاشو با حالت تسلیم گرفت بالا و با خنده گفت عزیزم من با تو نبودم با لیلی بودم تو که گل سرسبدی .من و سوگند زدیم زیر خنده و با هم گفتیم افرین پسر خوب .شهرامم سرشو تکون داد و خندید.بالاخره رسیدیم پیاده شدیم و شهرام در رو باز کرد و رفتیم داخل باغ.&&&&خب اینم از پارت سوم عشقا کامنت فراموش نشه لطفا..راستی عکس لباسایی که لیلی پوشیده رو هم میزارم حتما ببینید.مرسییی
۶.۰k
۱۶ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.