وارد باغ که شدیم حال و هوام عوض شد بوی خوب گل ها و هوای ت
وارد باغ که شدیم حال و هوام عوض شد بوی خوب گل ها و هوای تمیز باغ باعث میشد غرق لذت بشم.با کمک شهرام وسایل رو اوردیم و گذاشتیم توی اتاق باغ و رفتیم که الاچیق رو اماده کنیم.شیر اب رو باز کردم و شروع کردم به شستن واای خدا چقدر کثیف بود .بالاخره تموم شد اب رو بستم و با شهرام صندلیا رو چیدیم و الاچیق رو مرتب کردیم.یهو سوگند اومد._به به چه کردین عشقای من و گونه ی من و شهرام رو بوسید.شهرام گفت_ عه قبول نیست این طرف صورت منم ببوس.یهو نگاش به من افتاد و گفت نه عزیزم ولش کن بچه وایستاده زشته.زدم زیر خنده و گفتم _من بچه ام؟من ده تا مثل تورو میبرم لب چشمه و تشنه بر میگردونم.شهرام گفت _اره جون عمت.یه پوزخند زدم _اخه اسکل عمه ی من مامان خودته که خخ.سوگند از خنده غش کرده بود شهرام یه نگاه به من انداخت و گفت من به حسابت میرسم دیگه کار داریم با هم .شروع کردم به دویدن شهرامم هم دنبالم دوید._ببین لیلی یا وایمیستی یا بلایی سرت میارم که روزی صد بار ارزو کنی کاش این زبون تند و تیز رو نداشتی .براش زبون درزای کردم و گفتم حالا فعلا بیا اگر تونستی منو بگیری اونوقت تهدید کن.شهرام دیگه خیلی جوش اورد همین جوری که می خندید دستاشو زد به کمرش و گفت _ای بچه پررو.داشتیم می دویدیم که یهو ارسام جیغ زد و با همون زبون شیرینش گفت _عه بسه دیگه من میخوام با خاله بازی کنم.ریز خندیدم و گفتم اخ من فدات بشم منو از دست این بابات نجات دادی .بعدشم یه نگاه به شهرام انداختم _شما برو با خانومت خلوت کن منو و ارسام بازی میکنیم فقط حواست باشه زیادی تو حس نری ها داداش زشته .شهرام دمپایی رو دراورد که منو بزنه و منم سرم رو دزدیدم .خندید و رفت توی الاچیق .منو و ارسامم مشغول توپ بازی شدیم.&&&خب اینم از پارت 4 عشقا.کامنت فراموش نشه .مرسیی
۳.۶k
۱۷ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.