ای که در دامِ شبِ زلفِ تو گردیدم اسیر!
ای که در دامِ شبِ زلفِ تو گردیدم اسیر!
لذّتِ دیدار رویِ ماه خود، از من نگیر
رسم انصاف این نباشد تا شکارِ بسته را
با هزاران عشوه و غمزه بیندازی به تیر
گاه اگر هم بال و پر باشد، ولی شوقی چو نیست
کی کند پرواز، مرغِ در قفس گردیده پیر؟
آن پلنگِ روزها حیران و شب آوارهام
بر کدامین قلّهای یا درکدامین آبگیر؟
باز آی و چهره بر افروز در شبهای تار
باز هم من هستم و ابهام بی حدِّ مسیر
لذّتِ دیدار رویِ ماه خود، از من نگیر
رسم انصاف این نباشد تا شکارِ بسته را
با هزاران عشوه و غمزه بیندازی به تیر
گاه اگر هم بال و پر باشد، ولی شوقی چو نیست
کی کند پرواز، مرغِ در قفس گردیده پیر؟
آن پلنگِ روزها حیران و شب آوارهام
بر کدامین قلّهای یا درکدامین آبگیر؟
باز آی و چهره بر افروز در شبهای تار
باز هم من هستم و ابهام بی حدِّ مسیر
۱۶۵
۲۲ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.