پارت 28 رمان عشق ابدی **داشتم لباسمو عوض میکردم که سعید گ
پارت 28 رمان عشق ابدی **داشتم لباسمو عوض میکردم که سعید گفت _لیلی چمدون رو آماده کردی ؟_ آره دو روز قبل از عروسی آماده کرده بودم عزیزم._ایول پس بیا بریم بخوابیم که فردا ساعت 9 ونیم پرواز داریم._باشه .قرار بود برای ماه عسل 5 روز بریم فرانسه و فردا هم پرواز داشتیم.لباس خوابم رو پوشیدم و بعد از مسواک زدن رفتم توی تخت .سعید چشماش بسته بود پس یعنی خواب بود.خواستم رومو برگردوندم که یه دفه دستاشو دورم حلقه کرد و در گوشم گفت _کجا فرار میکنی جوجه ؟_عه تو بیداری فک کردم خوابیدی ._مگه من بدون تو خوابم میبره ؟حالا بدو بیا بغل خودم .خندیدم و رفتم توی بغلش و سرمو گذاشتم روی سینه ش._سعید ؟._ جانه سعید ._پاشو تیشرت بپوش اینجوری لخت سرما میخوری ها _نه من عادت دارم عزیزم._ اها خب ._لیلی ؟یه چیزی رو هیچ وقت یادت نره ._چی رو یادم نره؟_اینکه من همیشه دوستت دارم ._تو هم یادت نره که از بین همه ی مردای این جهان چشای من فقط خودتو میبینه سعید فقط خودتو .موهامو نوازش کرد و یه بوسه گوشه ی لبم زد و گفت _قربونت برم من خانومم._خدا نکنه بهترینم.یه ذره دیگه حرف زدیم و بعدش خوابیدیم .صبح با صدای گوشیم بیدار شدم .دست و صورتم رو شستم و صبحانه رو اماده کردم و رفتم تا سعید رو بیدار کنم.رفتم بالا سرش و اروم دستم کشیدم روی صورتش و گفتم _سعید؟سعید جانم؟عزیزم پاشو دیر میشه.هر کاری کردم بیدار نشد .اروم سرمو بردم جلو و یه بوس کوتاه رو لبش زدم که چشماشو باز کرد و با لبخند گفت _ای جااان .همیشه اینقدر قشنگ آدمو بیدار میکنی .خندیدم که موهامو از تو صورتم زد کنار و یهو داغی لباش رو لبم حس کردم.ازم جدا شد ._سعید من میرم اشپزخونه تو هم بیا ._چشممم._اوووو از کی تا حالا اینقدر حرف گوش میکنی تو کاپی جووون ؟. خندید و بالش رو پرت کرد به سمتم و گفت_بیا برو جوجه .خندیدم و رفتم توی اشپزخونه که سعید هم دست و صورتش رو شست و اومد.بعد از خوردن صبحانه و جمع کردن میز آماده شدیم و رفتیم پایین و راه افتادیم به سمت فردوگاه.نیم ساعت توی فرودگاه نشستیم تا اینکه نوبت به پرواز فرانسه رسید.سعید مثل همیشه ماسک زده بود تا کسی نشناسه .نشستیم توی هواپیما و 5 ساعت بعد رسیدیم فرانسه.یه تاکسی گرفتیم و رفتیم هتل.اینقدر خسته بودیم که یه دوش گرفتیم و خوابیدیم. ساعت 5 عصر بود که با زنگ موبایل سعید بیدار شدیم._بله بفرمایین . تصویر محمد اومد روی صفحه_سلام سعید.شماهاکجایین؟20 بار زنگ زدم جواب نمیدین.داشتم میمردم از نگرانی مگه نگفتم گوشیت رو خاموش نکنی و در دسترس باشی .سکته دادی منو خب ._سلام محمد چطوری؟غلط کردم اصن ببخشید خواب بودیم دیگه تکرار نمیشه._اخرش تو منو میکشی.چه خبرا؟رسیدین ؟لیلی خوبه ؟_قربونت خوبیم.اره ساعت 3 رسیدیم ._خب خداروشکر .حسابی خوش بگذرونین ._چشم سید جاان..یه دفعه صدای فرهاد اومد _سلام کاپی چطوری؟آنالیزور جون چطوره؟ببین خوش بگذرونین ولی سعی کنین خیلی زیاده روی نکنین که یه وقت ما به این زودی عمو نشیم .محمد زد پس کله ی فرهاد و گفت _خاک بر سرت خجالت بکش تازگیا خیلی بی حیا شدی ها ._اخه مگه دروغ میگم؟خلاصه کاپیتان از من گفتن بود.بعدش نگی فرهاد نگفتی. سعید خندید و گفت_زهرمار .تو آدم نمیشی ._میگم سعید این فرهاد رو ولش کن گوشی رو بگیر سمت لیلی با اونم حرف بزنیم.سعید گوشی رو گرفت سمت من لبخند زدم و گفتم _سلام بر بهترین مدافع جهان ._سلام بر بهترین آنالیزور .چطوری ؟خوش میگذره ._قربونت جات خالی .تو خوبی ؟بچه ها خوبن ؟_همه خوبن سلام میرسونن .یهو فرهاد دوباره اومد ._عهههه سلام لیلی خوبی؟._خخ سلام فرهاااااد مرسی خوبم تو خوبی؟_ای منم بد نیستم دارم این محمد رو به زور تحملش میکنم ._زهرماار روانی مگه من تورو چیکار کردم که داری به زوووور تحمل میکنی ؟_باشهه باو شوخی کردم جوش نیار._غلط کردی ._عههه سعید نگاش کن چقر بی ادب شده .تازگیا همش پاچه میگیره .محمد گوش فرهاد رو گرفت که فرهاد گفت _آی آی آی باشه باشه غلط کردم اصن تو خیلی ماهی قربونت برم گوشم رو ول کن .کلی به محمد و فرهاد می خندیدیم .بعد از چند دقیقه محمد گفت _خب دیگه شماها برین خوش بگذرونین من و فرهاد دیگه مزاحتون نمیشیم.لیلی مراقب داداشم باشی ها ._خخ چشم سید جاان._افرین .خب دیگه خدافظ .خدافظی کردیم و گوشی رو قطع کردیم و بعد از خوردن عصرونه تصمیم گرفتیم بریم بیرون.رفتم نشستم جلوی اینه.یه ارایش ملایم کردم و مشغول لباس پوشیدن شدم.یه پیراهن سفید و قرمز پوشیدم و برای اینکه دستام لخت نباشه یه کت بلند قرمز آستین دار هم روی پیراهن پوشیدم.گوشواره های قرمزم رو انداختم و موهامو باز گذاشتم و یه گل قرمز گوشه ی موهام زدم و بعد از برداشتن کیف و کفشم رفتم پیش سعید.سعید هم یه شلوار سورمه ای با یه پیراهن خاکستری پوشید و رفتیم بیرون .رسیدیم به یه مغازه که پر از پاستیل بود._
۱۳.۴k
۱۹ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.