پارت 31 رمان عشق ابدی***سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم.بالا
پارت 31 رمان عشق ابدی***سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم.بالاخره رسیدیم.منیر و مامان و بابای خودمم با پندار و حسین اونجا بودن.بعد از سلام و احوالپرسی و روبوسی سوغاتی هایی که براشون گرفته بودیم رو دادم و گفتم _ناقابله ببخشید اگر خوشتون نیومد.مامان سعید صورتم رو بوسید وگفت _دستت درد نکنه عروس گلم زحمت کشیدی._خواهش میکنم مامان جون وظیفه بود.چون نمیدونستم که مامان و بابا و حسین و پندار هم اونجا هستن سوغاتی اونارو نیاورده بودم و بهشون گفتم که میرم خونشون و بهشون میدم. رفتم طرف منیر و شان رو ازش گرفتم و کلی بوسش کردم.بعدش تمام لباسایی که براش خریده بودم و برداشتم و رفتیم توی اتاق .یکی یکی لباسا رو تنش کردم و ازش عکس گرفتم .یهو سعید اومد توی اتاق._چیکار میکنی لیلی ؟_دارم از شان عکس میگیرم .ببین سعید تمام لباسا اندازه و خوبه ._اره خداروشکر.شان هی بهم نگاه میکردو میخندید . سعید یه لبخند زد و گفت_آی فسقلی تو چرا اینقدر میخندی؟ببین حق نداری عاشقش بشی ها .این فقط ماله خودمه .یه مشت زدم تو بازوش و شان رو بغل کردم و رفتیم بیرون.منیر خندید و گفت _شما دوتا چیکار میکنین با پسر کوچولوی من ؟_داشتم ازش عکس میگرفتم .عکسارو به همه نشون دادم که منیر صورتم رو بوسید و گفت _وااای لیلی دستت درد نکنه .چقدر این لباسا خوشگلن.مرسیی مهربون._خواهش میکنم عزیزم .یه ذره دیگه موندیم و بعدش بلند شدیم و بعد از خداحافظی با همه اومدیم بیرون و رفتیم خونه .لباسمون رو عوض کردیم و روی تخت دراز کشیدیم که یهو سعید گفت _لیلی ؟میگم بیا توی این هفته یه شب بچه ها رو دعوت کنیم بیان خونمون ._اره فکر خیلی خوبیه.فردا زنگ میزنم و همه رو برای شام دعوت میکنم._اره عالیه پس زودتر بخوابیم که فردا من برم خریدو تو هم کاراتو انجام بدی._چشم کاپیتان جاان. ._چشمت بی بلا آنالیزور جااان.صبح با نور افتاب بیدار شدم .دست و صورتمو شستم و صبحونه رو آماده کردم.رفتم توی اتاق تا سعید رو بیدارکنم دستمو گذاشتم روی صورتش و گفتم _سعید ؟عزیزم بیدار شو صبحانه بخوریم فداتشم.چشماشو باز کرد نگام کرد و لبخند زد ._صبح بخیر اقا ._صبح تو هم بخیر خانوووم._مرسیی.من میرم توی اشپزخونه تو هم صورتت رو بشور و بیا ._باشه عزیزم.رفتم توی اشپزخونه داشتم قهوه درست میکردم که سعید اومد ._واای چقدر هوس قهوه کرده بودم مرسیی خانومی._نوش جونت عشقم.مشغول خوردن بودیم که سعید گفت _ لیلی هر چیزی که برای امشب لازم داری رو بنویس رو کاغذ تا برم بگیرم. اها راستی من ناهار خونه نمیام یکی از دوستای بابا از ارومیه اومده وقراره که امروز من و بابا و دوستش بریم بیرون و غذا بخوریم._باش .صبحانه رو خوردیم و میز رو جمع کردم .یه کاغذ برداشتم و مشغول نوشتن شدم و سعید هم رفت تا حاضر بشه.بالاخره تموم شد که سعید هم اماده شد و از اتاق اومد بیرون._خب آقای خونه بفرمایین اینم از لیست خرید.کاغذ رو گرفت و گذاشت توی جیبش و رفت دم در تا کفشاشو بپوشه .منم رفتم دم در و وایستادم تا بدرقه کنم ._سعید مواظب خودت باشی ها.اروم رانندگی کن . خوش بگذره بهت عزیزم.گونه مو بوسید و گفت _مرسیی خانوم خوشگله.بعدش سووویچ ماشین رو از روی جاکفشی برداشت و رفت. منم برگشتم توی خونه.تلفن رو برداشتم و به خانومای بچه های متاهل تیم زنگ زدم و برای شام دعوتشون کردم.بعدشم یکی یکی شماره ی مجردای تیم رو گرفتم و اونا رو هم دعوت کردم.واای چقدر زیاد بودن بالاخره تموم شد سعید در رو باز کرد و اومد خریدایی که کرده بودرو گذاشت و دوباره رفت. منم رفتم توی اشپزخونه.تصمیم گرفتم برای شام سالاد الویه و پیراشکی درست کنم.یه نگاهی به ساعت انداختم.ساعت 11 بود.خوبه به اندازه ی کافی وقت داشتم و چون صبحانه زیاد خورده بودم پس نمیخواست ناهار بخورم و میتونستم بی وقفه کار کنم .اول غذاها رو پختم و بعدشم 3 مدل دسر و سالاد درست کردم.ساعت 6 عصر بود که بالاخره کارام تموم شد.خیلی خسته بودم.نشستم روی مبل یه ذره استراحت کردم و دوباره رفتم توی اشپزخونه تا ظرف و لیوان مخصوص مهمون رو اماده کنم.داشتم از توی کابینت ظرفارو می اوردم که سعید اومد._سلام بر خانوم خونه.به به چه بوی خوبی میاد واای روی میز روببین اخه.چه کردی باو ایول .خندیدم وگفتم _سلام عزیزم خسته نباشی.اره دیگه ببین چه هنرمندم._بعله بعله بر منکرش لعنت._برو لباساتو عوض کن تا برات چایی بیارم._باشه .لباساشو عوض کرد و براش چایی ریختم.سعید من کارام تموم شده برم یه دوش بگیرم که خیلی بوی غذا میدم ._باشه عزیزم برو .رفتم یه دوش گرفتم و اومدم بیرون.ساعت 7 ونیم بود و نیم ساعت دیگه بچه ها میومدن.اول موهامو خشک کردم و بالای سرم بستم .نشستم جلوی اینه اول کرم و رژگونه زدم .بعدش یه خط چشم خوشگل کشیدم و ریمل و سایه و رژلب قرمز هم زدم.آرایشم عالی شد.مشغول لباس پوشیدن شدم.یه ساپورت مشکی
۶۳.۶k
۲۳ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.