پارت سی و هشت
#پارت_سیوهشت
الاوه بر عمه و عمو دوتا داییم و دوتا خاله ام بودن
یــــــــــا خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
بچه ها هم بودن
رویا و ترمه و اوین جوری نگاه میکردن یعنی بفرما جواب خانوادت رو بده اون سه تا هم که انگا تلبکارن چون فکر کنم بزور نشوندنشون
ی جای خالی بین عمو خسرو بابای خشایار و عمه الهام بود رفتم نشستم
+ سلام
اقاجون - چه سلامی چه علیکی ما از تو این انتظار رو نداشتیم
+ انتظار چی اقاجون
سامان ( پسر عمه ام میشه خیلی خودشو میگیره ) - رفتی ازدواج کردی بعد میگی چه انتظاری
+ اها بابا اونو میگی اون کـ.........
با دادی که اقاجون زد سه متر رفتم هوا بچه ها تعجب کرده بودن نه بچه ها بلکه همه چون اقاجون پیش من خم به ابرو نمیورد
اقاجون - ساکت شو دختره ی خیره سر
+ اقاجون به جون خودم ازدواج نکردم اون دختر فقط من رو با مامانش اشتباه گرفته بود
اقاجون - پس دوستات چی میگن هااااان میگن اون رو دختر خودت خطاب کردی
+ دقیقا کی گفته ¿
اوین - من گفتم غیر از اینه میگم چرا اول صبحی رفتی بیرون بعدش اعصاب نداشتی پس بگو
+ اوین خانم الکی حرف نزن شما اومدین تهمت میزنید که چی ابروتون رو بردم مثلا باید دوستم باشید پشتم باشید در عوض داری این حرفا رو میزنی از تو که انتظاری نمیره از اون سه تا هم نمیره ولی برای ترمه و رویا متاسفم انتظار بخشش نداشته باشید
رو کردم طرف اقا جون و ادامه دادم
+ اقاجون شما هم بهتره اول از خودم می پرسیدید نه حرف این ها رو باور میکردید اون بچه گم شده بود من برای اینکه با دوستام قهر بودم با دختر رفتم و به مامانش دادمش اگه باور نمیکنید بهشون زنگ میزنم
از جام بلندشدم
+ دیگه با هیچکستون حرفی ندارم هــیــچــکــس
هیچکس اخر رو داد زدم و رفتم بیرون الان تنها جایی که میتونم برم خونه ی خودمه
سریع رفتم خونه و ماشینم رو برداشتم و رفتم خونه ی خودم که هیچکس به غیر از نوه های فامیل و بچه ها جاش رو نمیدونن
یکم برای اینکه با اقاجون اینطوری حرف زدم ناراحت بودم ولی اونم داد زد و تهمت زد از اوین همه همچین حرکتی بعید بود تازه روی رویا و ترمه هم اثر کرده
رسیدم به ساختمون و وارد اسانسور شدم و طبقه ی دهم رو زدم
**********
تو خونه همه چیز بود ولی من حال درست کردن ندارم اصلا گشنه نبودم ناهار هیچی نخوردم الانم برای شام حال ندارم اگه شد زنگ میزنم پیتزا بیارن
صدای اس ام اس گوشیم اومد سریع بازش کردم
ادرین بود
ادرین - درسا در رو باز کن
چه¿¿¿¿¿؟?
در رو باز کنم یعنی چی
ی مانتوی سبز از داخل کمد برداشتم و شال زرد به رنگ شلوارم رو هم پوشیدم و رفتم دم در
در رو باز کردم دیدم ادرین وایساده جلو در و داره به ساعتش نگاه میکنه
گــــــــــــــوووووووووووووووم
در رو جوری بستم که فکر کنم همه فهمیدن
ادرین - درسا خواهش میکنم در رو باز کن خواهش میکنم باهات کار دارم
در رو باز کردم و ی نگاه سوالی بهش انداختم
ادرین - ببین اون ی سوءتفاهم بود ببخشید اوین هم ناراحت بابت اون کارش
+ چرا اومدی
ادرین - نمیزاری بیام تو
رفتم کنار که اومد تو و مثل بز رفت لم داد روی مبل
ادرین - این اسانسورتون هم که خرابه تا طبقه ی دهم رو با پله اومدم
+ اگه خراب شده تازه خراب شده من که اومدم درست بود
ادرین - واااااای بلندشو تلویزیون رو روشن کن ببینم
+ برا چیته
ادرین - تخمه هم بیار
+ میخوای فوتبال نگاه کنی ؟؟؟؟؟
ادرین - اره
+ اره و کوفت
ی تخمک از داخل کابینت برداشتم که خراب شده بود و رفتم گذاشتم جلوش و تلویزیون رو روشن کردم
+ اخه این چی داره هان تو اصلا فوتبال بلدی
ادرین - نه فقط تو بلدی
چندتا تخمه باهم برداشت و شکوند
خوردش که به ثانیه نکشید رفت دستشوی
الاوه بر عمه و عمو دوتا داییم و دوتا خاله ام بودن
یــــــــــا خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
بچه ها هم بودن
رویا و ترمه و اوین جوری نگاه میکردن یعنی بفرما جواب خانوادت رو بده اون سه تا هم که انگا تلبکارن چون فکر کنم بزور نشوندنشون
ی جای خالی بین عمو خسرو بابای خشایار و عمه الهام بود رفتم نشستم
+ سلام
اقاجون - چه سلامی چه علیکی ما از تو این انتظار رو نداشتیم
+ انتظار چی اقاجون
سامان ( پسر عمه ام میشه خیلی خودشو میگیره ) - رفتی ازدواج کردی بعد میگی چه انتظاری
+ اها بابا اونو میگی اون کـ.........
با دادی که اقاجون زد سه متر رفتم هوا بچه ها تعجب کرده بودن نه بچه ها بلکه همه چون اقاجون پیش من خم به ابرو نمیورد
اقاجون - ساکت شو دختره ی خیره سر
+ اقاجون به جون خودم ازدواج نکردم اون دختر فقط من رو با مامانش اشتباه گرفته بود
اقاجون - پس دوستات چی میگن هااااان میگن اون رو دختر خودت خطاب کردی
+ دقیقا کی گفته ¿
اوین - من گفتم غیر از اینه میگم چرا اول صبحی رفتی بیرون بعدش اعصاب نداشتی پس بگو
+ اوین خانم الکی حرف نزن شما اومدین تهمت میزنید که چی ابروتون رو بردم مثلا باید دوستم باشید پشتم باشید در عوض داری این حرفا رو میزنی از تو که انتظاری نمیره از اون سه تا هم نمیره ولی برای ترمه و رویا متاسفم انتظار بخشش نداشته باشید
رو کردم طرف اقا جون و ادامه دادم
+ اقاجون شما هم بهتره اول از خودم می پرسیدید نه حرف این ها رو باور میکردید اون بچه گم شده بود من برای اینکه با دوستام قهر بودم با دختر رفتم و به مامانش دادمش اگه باور نمیکنید بهشون زنگ میزنم
از جام بلندشدم
+ دیگه با هیچکستون حرفی ندارم هــیــچــکــس
هیچکس اخر رو داد زدم و رفتم بیرون الان تنها جایی که میتونم برم خونه ی خودمه
سریع رفتم خونه و ماشینم رو برداشتم و رفتم خونه ی خودم که هیچکس به غیر از نوه های فامیل و بچه ها جاش رو نمیدونن
یکم برای اینکه با اقاجون اینطوری حرف زدم ناراحت بودم ولی اونم داد زد و تهمت زد از اوین همه همچین حرکتی بعید بود تازه روی رویا و ترمه هم اثر کرده
رسیدم به ساختمون و وارد اسانسور شدم و طبقه ی دهم رو زدم
**********
تو خونه همه چیز بود ولی من حال درست کردن ندارم اصلا گشنه نبودم ناهار هیچی نخوردم الانم برای شام حال ندارم اگه شد زنگ میزنم پیتزا بیارن
صدای اس ام اس گوشیم اومد سریع بازش کردم
ادرین بود
ادرین - درسا در رو باز کن
چه¿¿¿¿¿؟?
در رو باز کنم یعنی چی
ی مانتوی سبز از داخل کمد برداشتم و شال زرد به رنگ شلوارم رو هم پوشیدم و رفتم دم در
در رو باز کردم دیدم ادرین وایساده جلو در و داره به ساعتش نگاه میکنه
گــــــــــــــوووووووووووووووم
در رو جوری بستم که فکر کنم همه فهمیدن
ادرین - درسا خواهش میکنم در رو باز کن خواهش میکنم باهات کار دارم
در رو باز کردم و ی نگاه سوالی بهش انداختم
ادرین - ببین اون ی سوءتفاهم بود ببخشید اوین هم ناراحت بابت اون کارش
+ چرا اومدی
ادرین - نمیزاری بیام تو
رفتم کنار که اومد تو و مثل بز رفت لم داد روی مبل
ادرین - این اسانسورتون هم که خرابه تا طبقه ی دهم رو با پله اومدم
+ اگه خراب شده تازه خراب شده من که اومدم درست بود
ادرین - واااااای بلندشو تلویزیون رو روشن کن ببینم
+ برا چیته
ادرین - تخمه هم بیار
+ میخوای فوتبال نگاه کنی ؟؟؟؟؟
ادرین - اره
+ اره و کوفت
ی تخمک از داخل کابینت برداشتم که خراب شده بود و رفتم گذاشتم جلوش و تلویزیون رو روشن کردم
+ اخه این چی داره هان تو اصلا فوتبال بلدی
ادرین - نه فقط تو بلدی
چندتا تخمه باهم برداشت و شکوند
خوردش که به ثانیه نکشید رفت دستشوی
۷.۶k
۳۰ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.