غریبه آشنا
#غریبه_آشنا
#پارت_یازدهم
از زبان ئونسو
دوباره یادم اومد...چطور ممکنه بکهیون بدونه من کی هستم ولی پیشم نیاد و حالمو نپرسه...اون کنسرت لعنتی...اون عکس...حرفای بکهیون...رفتارش...دیوونم میکنه...همش بهش فکر میکنم ولی از این خاطره بی سر و ته هیچی دستگیرم نمیشه،حالم بد میشه...نفسم بالا نمیاد...از گچ پام خسته شدم...از بیمارستان خسته شدم...همش این دستگاه ها...همش دارو...همش آمپول و سرم...الانم که این ماسک تنفس لعنتی...خسته شدم دیگه...دلم میخواست الان بکهیون پیشم بود...گریم میگرفت وقتی حس میکردم باید باشه اما نیست،همونطور که خوابیده بودم...سرم رو به سمت پنجره چرخوندم...آدمای زیادی از در بیمارستان داخل میشدن...
+یعنی میشه یه روزی توام از این در بیای داخل...یعنی میشه بیای پیشم...اگه رابطه ای بینمون بوده و تموم شده پس چرا من دوستت دارم...اگه هیچی نبوده پس معنی اون پیام ها و خاطره هایی که یادم میاد چیه؟!!کاشکی بیای پیشم...کاشکی بیای بهم بگی چی شده...بگی کجای این دنیا جای من بوده...من فقط تو رو یادم میاد...من نمیتونم تو رو پیدا کنم...ضعیف شدم...خیلی حالم بده...ولی تو چی؟تو چرا دنبال من نمیگردی...یعنی انقدر آدم بی ارزشی بودم برات که دنبالم نگشتی ببینی این سه ماهه کجا بودم...من از تمام این دنیا فقط تو رو یادم هست فقط تو رو....آخه تو کجای بکهیون؟!!کجایییی؟؟
ملحفه رو کشیدم رو صورتم و دستامو گذاشتم روش،از ته دل گریه میکردم...دلم سردرگم بود...نمیدونم دلتنگم...ناراحتم....دوسش دارم...فقط یه چیز رو مطمئنم که الان فقط دلم بودنشو میخواد...دلم حضورشو میخواد...کاش الان اینجا بود...ولی اون...
حس کردم یکی نشست کنار تختم...فک کردم حتما مین ووعه...ولی بوی عطری پیچید بود توی هوای اتاق...این بو برام آشناست اما...اما این عطر مین وو نیست...دستش نشست رو موهام...دستاش چقدر نرم بود...انقدر محتاج محبت بودم که برام مهم نبود کیه مهم این بود که الان پیشمه...دستاشو گذاشت دو طرف سرم و خم شد پایین و سرشو کنار گوشم نگه داشت...
-من اینجام عزیزم...دیگه هیچ جا نمیرم...دیگه تنهات نمیزارم...
این صدا...صدای بکهیونه...بوی عطر بکهیونه...این دستا دستای بکهیونه باورم نمیشه...ملحفه رو کنار زدم...زل زده بود بهم...تو چشماش پر بود از اشک...خودشه بکهیونه...باورم نمیشه...دستمو گذاشتم رو صورتش...خیال نیست...حسش میکنم...واقعیه......گریم بند نمی اومد...تمام صورتم خیس اشک شده بود...
+بکـ ـ ـهیـ ـون ،بگو واقعیه،بگو خواب نیستم...بگو تو واقعا اینجایی،کنارمی...
دستشو گذاشت زیر گردنم و بغلم کرد...سرمو محکم به سینش فشار میداد...
-جان بکهیون...عمر بکهیون...همه کسه بکهیون...گریه نکن...آروم باش عزیزم...آروم باش...
کاری از نویسنده گروه نویسندگان:
@forough_wolf
#Gharibeyeh_ashena
#exo_my_planet
#exo
#پارت_یازدهم
از زبان ئونسو
دوباره یادم اومد...چطور ممکنه بکهیون بدونه من کی هستم ولی پیشم نیاد و حالمو نپرسه...اون کنسرت لعنتی...اون عکس...حرفای بکهیون...رفتارش...دیوونم میکنه...همش بهش فکر میکنم ولی از این خاطره بی سر و ته هیچی دستگیرم نمیشه،حالم بد میشه...نفسم بالا نمیاد...از گچ پام خسته شدم...از بیمارستان خسته شدم...همش این دستگاه ها...همش دارو...همش آمپول و سرم...الانم که این ماسک تنفس لعنتی...خسته شدم دیگه...دلم میخواست الان بکهیون پیشم بود...گریم میگرفت وقتی حس میکردم باید باشه اما نیست،همونطور که خوابیده بودم...سرم رو به سمت پنجره چرخوندم...آدمای زیادی از در بیمارستان داخل میشدن...
+یعنی میشه یه روزی توام از این در بیای داخل...یعنی میشه بیای پیشم...اگه رابطه ای بینمون بوده و تموم شده پس چرا من دوستت دارم...اگه هیچی نبوده پس معنی اون پیام ها و خاطره هایی که یادم میاد چیه؟!!کاشکی بیای پیشم...کاشکی بیای بهم بگی چی شده...بگی کجای این دنیا جای من بوده...من فقط تو رو یادم میاد...من نمیتونم تو رو پیدا کنم...ضعیف شدم...خیلی حالم بده...ولی تو چی؟تو چرا دنبال من نمیگردی...یعنی انقدر آدم بی ارزشی بودم برات که دنبالم نگشتی ببینی این سه ماهه کجا بودم...من از تمام این دنیا فقط تو رو یادم هست فقط تو رو....آخه تو کجای بکهیون؟!!کجایییی؟؟
ملحفه رو کشیدم رو صورتم و دستامو گذاشتم روش،از ته دل گریه میکردم...دلم سردرگم بود...نمیدونم دلتنگم...ناراحتم....دوسش دارم...فقط یه چیز رو مطمئنم که الان فقط دلم بودنشو میخواد...دلم حضورشو میخواد...کاش الان اینجا بود...ولی اون...
حس کردم یکی نشست کنار تختم...فک کردم حتما مین ووعه...ولی بوی عطری پیچید بود توی هوای اتاق...این بو برام آشناست اما...اما این عطر مین وو نیست...دستش نشست رو موهام...دستاش چقدر نرم بود...انقدر محتاج محبت بودم که برام مهم نبود کیه مهم این بود که الان پیشمه...دستاشو گذاشت دو طرف سرم و خم شد پایین و سرشو کنار گوشم نگه داشت...
-من اینجام عزیزم...دیگه هیچ جا نمیرم...دیگه تنهات نمیزارم...
این صدا...صدای بکهیونه...بوی عطر بکهیونه...این دستا دستای بکهیونه باورم نمیشه...ملحفه رو کنار زدم...زل زده بود بهم...تو چشماش پر بود از اشک...خودشه بکهیونه...باورم نمیشه...دستمو گذاشتم رو صورتش...خیال نیست...حسش میکنم...واقعیه......گریم بند نمی اومد...تمام صورتم خیس اشک شده بود...
+بکـ ـ ـهیـ ـون ،بگو واقعیه،بگو خواب نیستم...بگو تو واقعا اینجایی،کنارمی...
دستشو گذاشت زیر گردنم و بغلم کرد...سرمو محکم به سینش فشار میداد...
-جان بکهیون...عمر بکهیون...همه کسه بکهیون...گریه نکن...آروم باش عزیزم...آروم باش...
کاری از نویسنده گروه نویسندگان:
@forough_wolf
#Gharibeyeh_ashena
#exo_my_planet
#exo
۹.۴k
۰۶ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.