روزی روزگاری کوهی بود که خیلی دوست داشت با کوهی که۱۰۰متری
روزی روزگاری کوهی بود که خیلی دوست داشت با کوهی که۱۰۰متری از او دور بود دوست شود.
بارها وبار ها او را صدا می کرد ولی او نمی شنید.او خیلی ناراحت بود و خیلی گریه می کرد .
روزی چوپان مهربانی که از کنار کوه رد میشد صدای هق هق های کوه را شنید.چوپان خیلی کنجکاو شد که چرا کوه گریه می کرد و همین سوال را از کوه پرسید . کوه هم موضوع را به چوپان گفت چوپان هم ناراحت شد و رفت.
فرداکه چوپان با دوستش در راه بازگشت بود باز باکوه مواجه شد به اوگفت که من راهی برای دوستی شما پیدا کرده ام.
کوه گفت بگو ببینم چه راهی؟
چوپان گفت درست است که کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد.
کوه کاملا گیج شده بود واز چوپان خواست که بیشتر توضیح دهد .
چوپان ادامه داد تو می توانی حرف هایت را به من بگویی من هم به دوستم پیگویم تاحرف هایت را به کوه دوستت بگوید .
کوه که متوجه حرف های چوپان شدهوبود خوشحال شود ولی گفت شماکه تمی توانید تا آخر عمر حرف های مارا بهم برسانید
آنجا بود که دوست چوپان سکوتش را شکست وگفت چرا ما برویم باد همیشه کنار شما دو کوه است پس می تواند به شما کمک کند.
ان ها همه خوشحال شدند و رفتند و موضوع را با باد و کوه آنوری در میان گذاشت باد قبول کرد هر دوکوه خوشحال بودند که توانستند دوست خوبی برای هم باشند.
#باز_آفرینی
بارها وبار ها او را صدا می کرد ولی او نمی شنید.او خیلی ناراحت بود و خیلی گریه می کرد .
روزی چوپان مهربانی که از کنار کوه رد میشد صدای هق هق های کوه را شنید.چوپان خیلی کنجکاو شد که چرا کوه گریه می کرد و همین سوال را از کوه پرسید . کوه هم موضوع را به چوپان گفت چوپان هم ناراحت شد و رفت.
فرداکه چوپان با دوستش در راه بازگشت بود باز باکوه مواجه شد به اوگفت که من راهی برای دوستی شما پیدا کرده ام.
کوه گفت بگو ببینم چه راهی؟
چوپان گفت درست است که کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد.
کوه کاملا گیج شده بود واز چوپان خواست که بیشتر توضیح دهد .
چوپان ادامه داد تو می توانی حرف هایت را به من بگویی من هم به دوستم پیگویم تاحرف هایت را به کوه دوستت بگوید .
کوه که متوجه حرف های چوپان شدهوبود خوشحال شود ولی گفت شماکه تمی توانید تا آخر عمر حرف های مارا بهم برسانید
آنجا بود که دوست چوپان سکوتش را شکست وگفت چرا ما برویم باد همیشه کنار شما دو کوه است پس می تواند به شما کمک کند.
ان ها همه خوشحال شدند و رفتند و موضوع را با باد و کوه آنوری در میان گذاشت باد قبول کرد هر دوکوه خوشحال بودند که توانستند دوست خوبی برای هم باشند.
#باز_آفرینی
۸۸۹
۲۸ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.