ای همه گل های از سرما کبود
ای همه گل های از سرما کبود
خنده هاتان را که از لب ها ربود ؟
مهر، هرگز این چنین غمگین نیافت
باغ، هرگز این چنین تنها نبود
تاج های نازتان بر سر شکست
باد وحشی چنگ زد در سینه تان
صبح می خندد خودآرایی کنید!
اشک های یخ زده، آیینه تان
رنگ عطر آویزتان بر باد رفت
عطر رنگ آمیزتان نابود شد
زندگی در لای رگ هاتان فسرد
آتش رخساره هاتان دود شد!
روزگاری، شام غمگین خزان
خوش تر از صبح بهارم می نمود
این زمان – حال شما، حال من است
ای همه گل های از سرما کبود !
👤 فریدون مشیری
خنده هاتان را که از لب ها ربود ؟
مهر، هرگز این چنین غمگین نیافت
باغ، هرگز این چنین تنها نبود
تاج های نازتان بر سر شکست
باد وحشی چنگ زد در سینه تان
صبح می خندد خودآرایی کنید!
اشک های یخ زده، آیینه تان
رنگ عطر آویزتان بر باد رفت
عطر رنگ آمیزتان نابود شد
زندگی در لای رگ هاتان فسرد
آتش رخساره هاتان دود شد!
روزگاری، شام غمگین خزان
خوش تر از صبح بهارم می نمود
این زمان – حال شما، حال من است
ای همه گل های از سرما کبود !
👤 فریدون مشیری
۲.۶k
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.