گفتنی هایی به دل دارم نمی گویم به تو
گفتنیهایی به دل دارم نمیگویم به تو
عاشقت هستم گرفتارم نمیگویم به تو
جان من، با تو هزاران دردِ دل دارم ببین
آنقدر تلخی که اسرارم نمیگویم به تو
سالها گفتم غزل از شور و شیدایی ولی
از دلیل بغضِ اشعارم نمیگویم به تو
کمترین تدبیر دل را مُهر باطل میزنی
صد گره افتاده در کارم نمیگویم به تو
گفته بودی صحبت از عشق و وفا هرگز مگو
لب مچین دیگر که افکارم، نمیگویم به تو
اینهمه قهر و غضب حالم چه میپرسی برو
کم کن این بیهوده آزارم، نمیگویم به تو
با قساوت هر چه میخواهی بگو تکرار کن
گفتنیهایی به دل دارم نمیگویم به تو..
عاشقت هستم گرفتارم نمیگویم به تو
جان من، با تو هزاران دردِ دل دارم ببین
آنقدر تلخی که اسرارم نمیگویم به تو
سالها گفتم غزل از شور و شیدایی ولی
از دلیل بغضِ اشعارم نمیگویم به تو
کمترین تدبیر دل را مُهر باطل میزنی
صد گره افتاده در کارم نمیگویم به تو
گفته بودی صحبت از عشق و وفا هرگز مگو
لب مچین دیگر که افکارم، نمیگویم به تو
اینهمه قهر و غضب حالم چه میپرسی برو
کم کن این بیهوده آزارم، نمیگویم به تو
با قساوت هر چه میخواهی بگو تکرار کن
گفتنیهایی به دل دارم نمیگویم به تو..
۹۹۵
۰۲ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.