با دل پیرم هر از گاهی جوانی می کنم
با دل پیرم هر از گاهی جوانی می کنم
با امید مرگ ، دارم زندگانی می کنم
با نخی سیگار و گاهی پیک های دم به دم
با مِی و وافور و منقل ، همزبانی می کنم
بی خبر از یک تولّد ، ناگزیر از زندگی
ناله ها از این بلای آسمانی می کنم
خسته ام از سایه های خفته در هر گردنه
در میان گَلّه ی گُرگان ، شبانی می کنم
پا برهنه می دوم در سنگلاخ زندگی
شِکوه ها از زخم های ناگهانی می کنم
بس به تنگ آمد دلم از دست این دهر زبون
آرزوی آن سرای جاودانی می کنم
دیگر از جنگ و جدل با این خلایق خسته ام
"با همه نامهربانان ، مهربانی می کنم"
یک غزل گفتم که گویم شرحی از احوال خویش
این غزل را تا قیامت ، بازخوانی می کنم
با لب خاموش خود فریاد حق
سر داده ام
حرف ها دارم ، که در دل بایگانی می کنم
مرتضی_شاکری
با امید مرگ ، دارم زندگانی می کنم
با نخی سیگار و گاهی پیک های دم به دم
با مِی و وافور و منقل ، همزبانی می کنم
بی خبر از یک تولّد ، ناگزیر از زندگی
ناله ها از این بلای آسمانی می کنم
خسته ام از سایه های خفته در هر گردنه
در میان گَلّه ی گُرگان ، شبانی می کنم
پا برهنه می دوم در سنگلاخ زندگی
شِکوه ها از زخم های ناگهانی می کنم
بس به تنگ آمد دلم از دست این دهر زبون
آرزوی آن سرای جاودانی می کنم
دیگر از جنگ و جدل با این خلایق خسته ام
"با همه نامهربانان ، مهربانی می کنم"
یک غزل گفتم که گویم شرحی از احوال خویش
این غزل را تا قیامت ، بازخوانی می کنم
با لب خاموش خود فریاد حق
سر داده ام
حرف ها دارم ، که در دل بایگانی می کنم
مرتضی_شاکری
۷۲۰
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.