پارت ششم شرط عاشقی
پارت ششم شرط عاشقی
من:خوب خودتی
راشا:اگه من کوچولو هستم تو چی هستی بچه قنداقی
من:ای زبونت رو مار نیش بزنه بزغاله
راشا:خب تو که زبونت دراز تر از منه
ترلان:بسهههههه.نگار تو هم پاشو لباس بپوش ولتون کنن ی ساعت بحث میکنید
بعدش هم دست راشا رو گرفت و برد بیرون من ی دوش گرفتم و رفتم بیرون ی دست لباس خوجل انتخاب کردم و پوشیدم{♡♡خودتون توصیف کنید حوصله ندارم بگم♡♡}موهام رو شونه کردم و دم اسبی بستم زود تموم شد کارام ولی دلم میخواست راشا رو اذیت کنم
(کرم دارم)رفتم پای وسایل آرایشی ی سایه نقره ای محو زدم پشت پلکام ی پنج دقیقه طول کشید خط چشم بکشم ریمل زدم رژ گونه آجری با برق لب
بعدش با خیال راحت رفتم بیرون و در اتاق ترلان رو یهویی باز کردم دیدم رادوین داره ترلان رو میبوسه ترلان تا منو دید رادوین رو هول داد منم کرمو گفتم
من:راحت باشید مزاحم نمیشم
ی دقیقه بعدش رادوین اومد بیرون
رادوین:ترلان میخواست لباس عوض کنه بعد برید داخل
من:چشم آقاشون
رادوین چشماش گرد شد منم که داشتم از خنده میترکیدم اصلا رادوین ی جوری رفتار میکرد انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده دوباره درو باز کردم رفتم داخل اتاق تری
من:به کسی نمیگم خیالت تخت
ترلان:به راشا نگی هاااااااا
من:سعی خودم رو میکنم
ترلان:تورو خدااااااااا
من:باوشه بابا
ی نیم ساعت هم کار تری طول کشید بعدش باهم دیگه رفتیم پایین دیدم راشا مثل خر زخمی اه اشتباه شد مثل ببر زخمی وایساده
ترلان:داداشی بریم
راشا:هیچی نگو میزنم دهنت رو صاف میکنم
بعدش راه افتاد سمت بیرون منو تری هم راه افتادیم پشت سرش رفتیم تری جلو نشست منم عقب
من:خوب خودتی
راشا:اگه من کوچولو هستم تو چی هستی بچه قنداقی
من:ای زبونت رو مار نیش بزنه بزغاله
راشا:خب تو که زبونت دراز تر از منه
ترلان:بسهههههه.نگار تو هم پاشو لباس بپوش ولتون کنن ی ساعت بحث میکنید
بعدش هم دست راشا رو گرفت و برد بیرون من ی دوش گرفتم و رفتم بیرون ی دست لباس خوجل انتخاب کردم و پوشیدم{♡♡خودتون توصیف کنید حوصله ندارم بگم♡♡}موهام رو شونه کردم و دم اسبی بستم زود تموم شد کارام ولی دلم میخواست راشا رو اذیت کنم
(کرم دارم)رفتم پای وسایل آرایشی ی سایه نقره ای محو زدم پشت پلکام ی پنج دقیقه طول کشید خط چشم بکشم ریمل زدم رژ گونه آجری با برق لب
بعدش با خیال راحت رفتم بیرون و در اتاق ترلان رو یهویی باز کردم دیدم رادوین داره ترلان رو میبوسه ترلان تا منو دید رادوین رو هول داد منم کرمو گفتم
من:راحت باشید مزاحم نمیشم
ی دقیقه بعدش رادوین اومد بیرون
رادوین:ترلان میخواست لباس عوض کنه بعد برید داخل
من:چشم آقاشون
رادوین چشماش گرد شد منم که داشتم از خنده میترکیدم اصلا رادوین ی جوری رفتار میکرد انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده دوباره درو باز کردم رفتم داخل اتاق تری
من:به کسی نمیگم خیالت تخت
ترلان:به راشا نگی هاااااااا
من:سعی خودم رو میکنم
ترلان:تورو خدااااااااا
من:باوشه بابا
ی نیم ساعت هم کار تری طول کشید بعدش باهم دیگه رفتیم پایین دیدم راشا مثل خر زخمی اه اشتباه شد مثل ببر زخمی وایساده
ترلان:داداشی بریم
راشا:هیچی نگو میزنم دهنت رو صاف میکنم
بعدش راه افتاد سمت بیرون منو تری هم راه افتادیم پشت سرش رفتیم تری جلو نشست منم عقب
۷.۸k
۰۲ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.