مهسا :اصلا راه نداره صبرکن چند لحظه.مهسا گوشیو دراورد زنگ
مهسا :اصلا راه نداره صبرکن چند لحظه.مهسا گوشیو دراورد زنگ زد.الو سلام خوبی عزیزم و رفت بیرون بقیه مکالمشو نشنیدم بعد چند دقیقه اومدگفت:میلاد جان آماده باش ۲ دقیقه دیگه میاد نزدیکه میلاد:چرا مروارید رو به زحمت انداختی خودم با تاکسی می رفتم . مهسا: نه بابا بیکار بود دیگه .(اززبان مروارید). اوف باز این کوفتی زنگ خورد . مروارید:ها چته باز پول میخوای. مهسا الو سلام خوبی عزیزم. مروارید:اوههه باکلاس شدی بیشترمیخوای.مهسا:بلا پول میخوای بی شعور میگم پارسا زده میلاد و ناقص کرده گذاشته رفته آمده بودند درمانگاه دعواشون شد پارسا گذاشت رفت الان بیا دنبال میلاد وضعش خرابه . مروارید:باشه ۲ دقیقه دیگه اونجام درجا سوار ماشین شدم و به طرف درمانگاه به راه افتادم وقتی رسیدم با دیدن میلاد وحشت کردم خیلی افتضاح بود و وضعش اصلا دیدنی نبود داد زدم:میلاددددددددددددددددد میلاد:بله چیه؟!.مروارید:بپر کار دارم بدومیلاد سوار شد و حرکت کردیم به سمت خونه پارسا . مروارید :آقای میلاد شما خونه پارسا زندگی می کنید . میلاد: نه بابا خونه هر سه تامونه.مروارید:اهاوقتی به خانه رسیدیم پارسا در را باز کرد و با دیدن من تعجب کرد پارسا: چرا تو آوردی به من زنگ میزدی میاوردم . مروارید:بابا کاری نکردم میلاد:تو که مثل بچه دوساله قهر می کنی حداقل این آدم کمک کرد بهم پارسا :میلاد حرف اضافه نزن میلاد: چشم پارسا: مروارید بیا توی لیوان چای بخور مروارید :مرسی عزیز پارسا:نه بابا مروارید: باشه وایسا پارک کنم ماشین و الان میام . پارسا :باشه پس ما میریم تو هم بیا رفتم ماشین رو پارک کردم داخل رفتم کرمم گرفته بودکه سینارو اذیت کنم رفتم پشتش پـــــــــــــــــخ. وای باز گندم قهوهای شد سینا شروع به فحش کرد با دیدن من خفه شد با حالت قهر نشستم روی مبل ورمواون ور کردم سینا رفته لباسش را عوض کرد اومدگفت:به خدا نمی دونستم توی و گرنه فحش نمی دادم مروارید: حالا که فحش دادی خوب کوری دیگه .سینا: حالا معذرت خواهی کردم دیگه اگه معذرت خواهی نمی کردم یه چیز . مروارید:باشه بخشیدم نصف جهان مال تو . سینا:حالا براما تیکه میندازی. مروارید :میخواستی نگیری. سینا: نمکدون .تا خواستم چیزی بگم پارسا گفت:مروارید تو که رشته کامپیوتر خوندی میشه یه لحظه بیای کامپیوترم مشکل پیدا کرده ارور داده . مروارید:سینا بعدا به حساب تو میرسم باشه پارسا جان الان میام.رفتم توی اتاق وای اینجا اتاق یا خرابه شام یک دفعه داد یکی در اومد پارسا انتر برقی پام شکست بیشعور همینجور که فحش میداد سرشو بلند کرد با دیدن با دیدن من درجاخفه شد . عه تویی مروارید:نه پارساههاینجا خرابه شام چه جوری اینجا میخوابین میلاد: ما عادت کردیم ولی بدجور زدی
--------+----------
--------+----------
۳.۱k
۱۲ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.