.سه نفر تو بیابون گم شده بودند که جفر نقشه رو درآورد...
.سه نفر تو بیابون گم شده بودند که جفر نقشه رو درآورد...
.
و بعد از یک ربع بررسی کردن نگاهی به اطرافش انداخت
و در دوردستها تپه ای رو نشون داد و گفت ما الان اونجاییم... !!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حیف نون با آرنولد میرن گاو صندوق بزنن...
آرنولد چراغ قوه رو نگه میداره حیف نون لگد میزنه باز نمیشه!!!
حیف نون چراغو میگیره آرنولد یه لگد میزنه صندوق باز میشه .! حیف نون میگه :اینجوری چراغو میگیرن بدبخت، فهمیدی ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قدیما اینجوری نبود که اینقد به بچه ها توجه داشته باشن
13 ﺳﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﮐﺸﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﯾﻨﺎ ﯾﺎﺩﺷﻮﻥ ﺭﻓﺖ ﻣﻦُ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺑﺒﺮﻥ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ روز ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺁﻓﺘﺎﺑﻪ ﺭﻭ ﺑﺒﺮﻩ ﻣﻨﻢ ﺩﯾﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑُﺮد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حیف نونﻫﻰ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺍﺵ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻣﻴﻜﺮﺩﻩ ...
ﻫﺮ ﺩﻓﻌﻪ ﻫﻢ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﻣﻘﺼﺮ ﺍﻭﻥ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍٓﺧﺮ ﺳﺮ ﺍﻓﺴﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﻣﻴﮕﻪ : ﺍﮔﻪ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻛﻨﻰ ﮔﻮﺍﻫﻴﻨﺎﻣﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﻃﻞ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ
ﺩﺭﺳﺖ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪﺵ ﺑﺎﺯ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻣﻰ ﻛﻨﻪ
ﺍﻓﺴﺮﻩ ﻣﻴﮕﻪ : ﺑﺎﺯ ﻛﻪ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻛﺮﺩﻯ !
حیف نون : ﺟﻨﺎﺏ ﺳﺮﻭﺍﻥ ، ﻭﺟﺪﺍﻧﺎً ﺍﻳﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﻦ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﺒﻮﺩﻡ
ﭼﺮﺍﻍ ﺯﺩﻡ ﺑﺮﺍﺵ ، ﺑﻮﻕ ﺯﺩﻡ ، ﺳﺮﻣﻮ ﺍﺯﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺍَﻭﺭﺩﻡ ،ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻡ ، ﻧﺮﻓﺖ ﻛﻨﺎﺭ
ﺍﻓﺴﺮﻩ ﺭﻭ ﻣﻰ ﻛﻨﻪ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻭ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﻪ : ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻴﮕﻪ ؟؟؟؟
ﻃﺮﻑ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻯ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﻭ ﺗﻮﻯ ﮔﭻ ﻣﻴﮕﻪ :
ﻭﺍﻟﻠﻪ ﭼﻪ ﻋﺮﺽ ﻛﻨﻢ ﺟﻨﺎﺏ ﺳﺮﻭﺍﻥ ....
ﻣﻦ ﺗﻮﻯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ؛ ﺍﻳﻦ ﺍٓﻗﺎ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﻣﻐﺎﺯه
.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مردی مورچه ای را دید که خاکهای پای کوه را جابجا می کند، به او گفت چه میکنی؟
مورچه گفت معشوقه ام گفته اگر کوه را جابجا کنی به وصال تو در خواهم آمد..
مرد نگاهی کرد و گفت حتی اگر عمر نوح هم داشته باشی این کار امکان پذیر نیست!
مورچه گفت خودم هم می دانم اما برای عشقم تمام سعی خود را خواهم کرد
مرد که بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود مورچه را له کرد و گفت:
پس بمیر بدبخت زن ذلیل
ــــــــــــــــــــ
همکارم اسم پسرشو گذاشته میشا!!
گفتم چرا میشا؟
گفت پس چی؟
گفتم چرا گوسفندا نه؟ چرا گاوا نه؟
یه ماهه جواب سلاممو نمیده بی ظرفیت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفتم مشاوره قبل از ازدواج چند تا تست روانشناسی ازم گرفتن
بعد چند روز دکتر اونجا گفت
هیچ وقت اجازه نده کسی بیاد تو زندگیت
گفتم چون منو نمیفهمه؟
گفت نه چون بدبختش میکنی
.
و بعد از یک ربع بررسی کردن نگاهی به اطرافش انداخت
و در دوردستها تپه ای رو نشون داد و گفت ما الان اونجاییم... !!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حیف نون با آرنولد میرن گاو صندوق بزنن...
آرنولد چراغ قوه رو نگه میداره حیف نون لگد میزنه باز نمیشه!!!
حیف نون چراغو میگیره آرنولد یه لگد میزنه صندوق باز میشه .! حیف نون میگه :اینجوری چراغو میگیرن بدبخت، فهمیدی ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قدیما اینجوری نبود که اینقد به بچه ها توجه داشته باشن
13 ﺳﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﮐﺸﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﯾﻨﺎ ﯾﺎﺩﺷﻮﻥ ﺭﻓﺖ ﻣﻦُ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺑﺒﺮﻥ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ روز ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺁﻓﺘﺎﺑﻪ ﺭﻭ ﺑﺒﺮﻩ ﻣﻨﻢ ﺩﯾﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑُﺮد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حیف نونﻫﻰ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺍﺵ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻣﻴﻜﺮﺩﻩ ...
ﻫﺮ ﺩﻓﻌﻪ ﻫﻢ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﻣﻘﺼﺮ ﺍﻭﻥ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍٓﺧﺮ ﺳﺮ ﺍﻓﺴﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﻣﻴﮕﻪ : ﺍﮔﻪ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻛﻨﻰ ﮔﻮﺍﻫﻴﻨﺎﻣﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﻃﻞ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ
ﺩﺭﺳﺖ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪﺵ ﺑﺎﺯ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻣﻰ ﻛﻨﻪ
ﺍﻓﺴﺮﻩ ﻣﻴﮕﻪ : ﺑﺎﺯ ﻛﻪ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻛﺮﺩﻯ !
حیف نون : ﺟﻨﺎﺏ ﺳﺮﻭﺍﻥ ، ﻭﺟﺪﺍﻧﺎً ﺍﻳﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﻦ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﺒﻮﺩﻡ
ﭼﺮﺍﻍ ﺯﺩﻡ ﺑﺮﺍﺵ ، ﺑﻮﻕ ﺯﺩﻡ ، ﺳﺮﻣﻮ ﺍﺯﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺍَﻭﺭﺩﻡ ،ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻡ ، ﻧﺮﻓﺖ ﻛﻨﺎﺭ
ﺍﻓﺴﺮﻩ ﺭﻭ ﻣﻰ ﻛﻨﻪ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻭ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﻪ : ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻴﮕﻪ ؟؟؟؟
ﻃﺮﻑ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻯ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﻭ ﺗﻮﻯ ﮔﭻ ﻣﻴﮕﻪ :
ﻭﺍﻟﻠﻪ ﭼﻪ ﻋﺮﺽ ﻛﻨﻢ ﺟﻨﺎﺏ ﺳﺮﻭﺍﻥ ....
ﻣﻦ ﺗﻮﻯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ؛ ﺍﻳﻦ ﺍٓﻗﺎ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﻣﻐﺎﺯه
.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مردی مورچه ای را دید که خاکهای پای کوه را جابجا می کند، به او گفت چه میکنی؟
مورچه گفت معشوقه ام گفته اگر کوه را جابجا کنی به وصال تو در خواهم آمد..
مرد نگاهی کرد و گفت حتی اگر عمر نوح هم داشته باشی این کار امکان پذیر نیست!
مورچه گفت خودم هم می دانم اما برای عشقم تمام سعی خود را خواهم کرد
مرد که بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود مورچه را له کرد و گفت:
پس بمیر بدبخت زن ذلیل
ــــــــــــــــــــ
همکارم اسم پسرشو گذاشته میشا!!
گفتم چرا میشا؟
گفت پس چی؟
گفتم چرا گوسفندا نه؟ چرا گاوا نه؟
یه ماهه جواب سلاممو نمیده بی ظرفیت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفتم مشاوره قبل از ازدواج چند تا تست روانشناسی ازم گرفتن
بعد چند روز دکتر اونجا گفت
هیچ وقت اجازه نده کسی بیاد تو زندگیت
گفتم چون منو نمیفهمه؟
گفت نه چون بدبختش میکنی
۱۰.۹k
۱۷ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.