پارت ۴ رمان cool girls
پارت ۴ رمان cool girls
(تانیا)یادمه از وقتی که به دنیا اومدم هفت روز هفته رو سه روزشو خونه مادر بزرگم بودم ، مامانم کره ای بودش و بابام ایرانی و ما کره زندگی میکردیم الان تو اتاقممو دارم یه متنی رو میخوندم که میگفت یه اطلاعیه اومده که یه گروه ایرانی کره ای داره تشکیل میشه واسه خوانندگی با اینو که خوندم حس کردم دیه رو زمین نیسم همینطوری رو تختم میپریدم و جیغ میزدم که یهو مامانبزرگم اومد تو اتاق که تا اومد از تخت افتادم و قشنگ ۱۸۰ باز کردم (خعلی بده) بیخیالش شدمو و رفتم مامانبزرگمو بوسیدم گفتم عزیزی میدونستی میخام برم تو یه گروه خوانندگی که البته ایرانی کره ایه ، تا اینو گفتم اول یدونه تو گوش خودش زدی و بعد گفتش بچم دیوانه شد رف با این حرفش لپشو کشیدمو به سمت در رفتمو دوچرخه سوار شدم و رفتم به سمت بازارچه...(پونی) داشتم با خرسام مامان بازی میکردم که یهو داداشم اومد تو اتاق گفت پونی ینی تو بو گند گرفتی نمیخای بری حموم چرک چالان که میگن به تو میگن والا چرک تویی بقیه اداتو در میارن یه شاتاپ گفتمو خرسامو جمع کردم و به سمت حموم رفتم اونم از اتاق رفت بیرون.....(چیه میخاین صحنه حمومم واضح کنم) از حموم اومدم بیرون و لباسامو پوشیدم و به سمت سالن رفتم دیدم تلویزیون اخبار داره خاستم خاموشش کنم که دیدم میگه داره باز یه گروه ایرانی کره ای ساخته میشه همه میتونن بیان تا تست بگیریم ازشون یه مدت کوتاهیم فرصت داده بود وای چه پیشنهاد خوبی البته من که زیاد به خوانندگی علاقه ندارم اما خب میتونم میکاپرشون بشم خیلی خوب میشد رفتم تو اتاق ارایش کردمو تیپ زدمو سوییچ و برداشتمو به سمت سوزوکی که جلوی در پارک بود رفتمو سوار شدم و به راه افتادم.( سارا) بابام یه کاسکو گرفته بود یه ماه پیش برا خودش الکی حرف میزد اخبار و بازگو میکرد کلا این بشر زیاد حرف میزد ارزو داشتم یروز بتونم با تمام حس نفرتی که ازش دارم خفش کنم هعیــــ البته اخه بهم میگه مامان من نمیدونم که کی اینو زاییدم فقد یهو داشت حرف میزد که گفتش مامانی میدونستی امروز اخبار چی میگف گفتم اره گفت من که میدونم نمیدونی بعدشم ادامه داد گفتش که مرده گف چن تا نفر قراره گروه خوانندگی بشن ایرانی و کره ای دختر فک کردم شوخی میکنه که دیدم راس میگه پس بگو مامان بابا چی میگفتن لنتی خعلی خوبه زود لباسامو پوشیدم تا به راه بیفتم.،،، وای چقده شلوغه زود رفتم نوبت گرفتم ، نوبتم که رسید یه کاغذ بهم داد و گفت کـ ــــــ،،
(تانیا)یادمه از وقتی که به دنیا اومدم هفت روز هفته رو سه روزشو خونه مادر بزرگم بودم ، مامانم کره ای بودش و بابام ایرانی و ما کره زندگی میکردیم الان تو اتاقممو دارم یه متنی رو میخوندم که میگفت یه اطلاعیه اومده که یه گروه ایرانی کره ای داره تشکیل میشه واسه خوانندگی با اینو که خوندم حس کردم دیه رو زمین نیسم همینطوری رو تختم میپریدم و جیغ میزدم که یهو مامانبزرگم اومد تو اتاق که تا اومد از تخت افتادم و قشنگ ۱۸۰ باز کردم (خعلی بده) بیخیالش شدمو و رفتم مامانبزرگمو بوسیدم گفتم عزیزی میدونستی میخام برم تو یه گروه خوانندگی که البته ایرانی کره ایه ، تا اینو گفتم اول یدونه تو گوش خودش زدی و بعد گفتش بچم دیوانه شد رف با این حرفش لپشو کشیدمو به سمت در رفتمو دوچرخه سوار شدم و رفتم به سمت بازارچه...(پونی) داشتم با خرسام مامان بازی میکردم که یهو داداشم اومد تو اتاق گفت پونی ینی تو بو گند گرفتی نمیخای بری حموم چرک چالان که میگن به تو میگن والا چرک تویی بقیه اداتو در میارن یه شاتاپ گفتمو خرسامو جمع کردم و به سمت حموم رفتم اونم از اتاق رفت بیرون.....(چیه میخاین صحنه حمومم واضح کنم) از حموم اومدم بیرون و لباسامو پوشیدم و به سمت سالن رفتم دیدم تلویزیون اخبار داره خاستم خاموشش کنم که دیدم میگه داره باز یه گروه ایرانی کره ای ساخته میشه همه میتونن بیان تا تست بگیریم ازشون یه مدت کوتاهیم فرصت داده بود وای چه پیشنهاد خوبی البته من که زیاد به خوانندگی علاقه ندارم اما خب میتونم میکاپرشون بشم خیلی خوب میشد رفتم تو اتاق ارایش کردمو تیپ زدمو سوییچ و برداشتمو به سمت سوزوکی که جلوی در پارک بود رفتمو سوار شدم و به راه افتادم.( سارا) بابام یه کاسکو گرفته بود یه ماه پیش برا خودش الکی حرف میزد اخبار و بازگو میکرد کلا این بشر زیاد حرف میزد ارزو داشتم یروز بتونم با تمام حس نفرتی که ازش دارم خفش کنم هعیــــ البته اخه بهم میگه مامان من نمیدونم که کی اینو زاییدم فقد یهو داشت حرف میزد که گفتش مامانی میدونستی امروز اخبار چی میگف گفتم اره گفت من که میدونم نمیدونی بعدشم ادامه داد گفتش که مرده گف چن تا نفر قراره گروه خوانندگی بشن ایرانی و کره ای دختر فک کردم شوخی میکنه که دیدم راس میگه پس بگو مامان بابا چی میگفتن لنتی خعلی خوبه زود لباسامو پوشیدم تا به راه بیفتم.،،، وای چقده شلوغه زود رفتم نوبت گرفتم ، نوبتم که رسید یه کاغذ بهم داد و گفت کـ ــــــ،،
۱۱.۹k
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.