من آشنای کویرم ، تو اهلِ بارانی
من آشنای کویرم ، تو اهلِ بارانی
چه کردهام که مرا از خودت نمیدانی
مرا نگاه؛ که چشم از تو برنمیدارم
تو را نگاه؛ که از دیدنم گریزانی
من از غمِ تو غزل میسرایم و آن را
تو عاشقانه به گوشِ رقیب میخوانی
هزار باغ گل از دامنِ تو میروید
به هر کجا بروی باز در گلستانی
قیاسِ یکبهیکِ شهر با تو آسان نیست
که بهتر از همگان است؟ تو بهتر از آنی
سجاد سامانی
چه کردهام که مرا از خودت نمیدانی
مرا نگاه؛ که چشم از تو برنمیدارم
تو را نگاه؛ که از دیدنم گریزانی
من از غمِ تو غزل میسرایم و آن را
تو عاشقانه به گوشِ رقیب میخوانی
هزار باغ گل از دامنِ تو میروید
به هر کجا بروی باز در گلستانی
قیاسِ یکبهیکِ شهر با تو آسان نیست
که بهتر از همگان است؟ تو بهتر از آنی
سجاد سامانی
۱.۳k
۳۰ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.