نگاش کردم وگفتم : درک می کنم
نگاش کردم وگفتم : درک می کنم
پریوش اومد وگفت : عاقد اومده
شنلم رو پوشیدم عاقد اومد وبرای همیشه اسم من رفت تو شناسنامه بردیا بهم محریم شدیم ومن خیلی راحت بهش بله دادم عسل دهن هم گذاشتیم جلو همه لبامو بوسید جیغ وشوت مهمونا کر کننده بود بعدم رفتیم وسط که برقصیم مریم وفرزام سر به سرمون میزاشتن ونفس گل می ریخت رو سرمون ولج بردیا رو درمی آورد وما می خندیدیم درکل شب قشنگی بودولی در مقابل اسرارهای پریوش که می خواست برم خونشون مقاومت می کردم بردیا رو به پریوش گفت : مامان اسرار نکن شاید شیرین دوست نداشته باشه بیاد
بردیا رو نگاه کردم بعدم پریوش رو میشد از قیافش فهمید چه حالی داره حق داشت برای پسرش بترسه مامان اومد کنارم وزیر گوشم گفت : زشته مامان با بردیا برو امشب بهترین شب زندگیتونه
- مگه عروسیمونه
بردیا نتونست جلو خودش بگیره وخندید مامانم خندش گرفت وگفت : ترست برای اینه
خودمم نفهمیدم چی گفتم پریوش خندید وگفت : دخترم اگه بردیا خطایی کرد گوشاش می برم .
- من منظورم این نبود
بردیا : آخی پس چی بود
- لوس ...
مریم ونفس اومدن خداحافظی کردن سوار ماشین شدیم از سکوت فضای داخل ماشین لذت بردم
- آخخخخ چه سکوتی
بردیا: چقدر خسته ای
- خیلی
بردیا : خرس تنبل
- با منی
بردیا: اره
- خیلی پر رویی هان
با مشت می زدمش ولی اون فقط می خندید
- نخند یخچال
از حرفم بیشتر خندید
- بردیا ...
با جیغم برگشت طرفم ودستمو گرفت وپشت دستمو بوسید وگفت: نمی دونی وقتی اینجوری جوش میاری چه با مزه میشی .
خندم گرفت دستم تو دستای سردش بود
- چرا انقدر سردی
بردیا : از هیجان
هیجان براش سَم بود باید یه کاری می کردم
- بردیا
صورتشو برگردوند طرفم وگفت : جان بردیا
- قدم بزنیم
بردیا : بزنیم
پیاده شد اومد دربرام باز کرد کمکم کرد پیاده شدم
- وایسا
کفشام در آوردم خم شدم برداشتمشون گذاشتم داخل ماشین دستشو گرفتم لبخند زد
- بریم
تو سکوت راه می رفتیم اون خیابون می شناختم خیلی ساکت بود مخصوصا این وقت شب
- سرده
بردیا : هوا هنوز سوز داره
- نه انقدر که این پیاده روی نچسبه
خندید
- دوست دارم بدووم
بردیا : با این لباس
- اره
یکم دوییدم وایسادم تادبهم رسید یه تیکه از خیابون تاریک بود به درخت تکیه دادم بردیا اومد کنارم
- اینجا خیلی قشنگه
بردیا : اهوووم مثله تو
خندیدم دستمو گرفت وکشیدم طرف خودش متعجب نگاش کردم
:بردیا : حالمو خوب می کنی شیرین
لبخند زدم خندید
بردیا : دیونه شدیم
- اگه تو دیونه باشی
بردیا : معلومه که دیونه تو
لبمو گزیدم لبخند زد سرش خم شدروصورتم ...
- نکن بردیا
بردیا : خودت خواستی...
**********
پریوش اومد وگفت : عاقد اومده
شنلم رو پوشیدم عاقد اومد وبرای همیشه اسم من رفت تو شناسنامه بردیا بهم محریم شدیم ومن خیلی راحت بهش بله دادم عسل دهن هم گذاشتیم جلو همه لبامو بوسید جیغ وشوت مهمونا کر کننده بود بعدم رفتیم وسط که برقصیم مریم وفرزام سر به سرمون میزاشتن ونفس گل می ریخت رو سرمون ولج بردیا رو درمی آورد وما می خندیدیم درکل شب قشنگی بودولی در مقابل اسرارهای پریوش که می خواست برم خونشون مقاومت می کردم بردیا رو به پریوش گفت : مامان اسرار نکن شاید شیرین دوست نداشته باشه بیاد
بردیا رو نگاه کردم بعدم پریوش رو میشد از قیافش فهمید چه حالی داره حق داشت برای پسرش بترسه مامان اومد کنارم وزیر گوشم گفت : زشته مامان با بردیا برو امشب بهترین شب زندگیتونه
- مگه عروسیمونه
بردیا نتونست جلو خودش بگیره وخندید مامانم خندش گرفت وگفت : ترست برای اینه
خودمم نفهمیدم چی گفتم پریوش خندید وگفت : دخترم اگه بردیا خطایی کرد گوشاش می برم .
- من منظورم این نبود
بردیا : آخی پس چی بود
- لوس ...
مریم ونفس اومدن خداحافظی کردن سوار ماشین شدیم از سکوت فضای داخل ماشین لذت بردم
- آخخخخ چه سکوتی
بردیا: چقدر خسته ای
- خیلی
بردیا : خرس تنبل
- با منی
بردیا: اره
- خیلی پر رویی هان
با مشت می زدمش ولی اون فقط می خندید
- نخند یخچال
از حرفم بیشتر خندید
- بردیا ...
با جیغم برگشت طرفم ودستمو گرفت وپشت دستمو بوسید وگفت: نمی دونی وقتی اینجوری جوش میاری چه با مزه میشی .
خندم گرفت دستم تو دستای سردش بود
- چرا انقدر سردی
بردیا : از هیجان
هیجان براش سَم بود باید یه کاری می کردم
- بردیا
صورتشو برگردوند طرفم وگفت : جان بردیا
- قدم بزنیم
بردیا : بزنیم
پیاده شد اومد دربرام باز کرد کمکم کرد پیاده شدم
- وایسا
کفشام در آوردم خم شدم برداشتمشون گذاشتم داخل ماشین دستشو گرفتم لبخند زد
- بریم
تو سکوت راه می رفتیم اون خیابون می شناختم خیلی ساکت بود مخصوصا این وقت شب
- سرده
بردیا : هوا هنوز سوز داره
- نه انقدر که این پیاده روی نچسبه
خندید
- دوست دارم بدووم
بردیا : با این لباس
- اره
یکم دوییدم وایسادم تادبهم رسید یه تیکه از خیابون تاریک بود به درخت تکیه دادم بردیا اومد کنارم
- اینجا خیلی قشنگه
بردیا : اهوووم مثله تو
خندیدم دستمو گرفت وکشیدم طرف خودش متعجب نگاش کردم
:بردیا : حالمو خوب می کنی شیرین
لبخند زدم خندید
بردیا : دیونه شدیم
- اگه تو دیونه باشی
بردیا : معلومه که دیونه تو
لبمو گزیدم لبخند زد سرش خم شدروصورتم ...
- نکن بردیا
بردیا : خودت خواستی...
**********
۱۱.۳k
۰۴ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.