کاراگاهان
#کاراگاهان
پارت ۵
مهرداد ی لبخندی زد و کارتو گرفت و گفت
+پس شمارتونه؟
-هوا ورت نداره اگه قرار باشه باهم ی کاری بکنیم باید شماره همدیگرو داشته باشیم
لبخندش جمع و جور شد و گفت
-کی ؟من؟من هواورم داشته؟ببین دختر خانم همین الانشم از تو سر تر برام پیغام پسغام میفرستم
+باشه ....تو بین جواب دادن این بیغام پسغامات ادرس یادت نره بفرستی خدافظ
حرفی نزد و منم رفتم
پسره پرو فکر کرده من مضنون ی پرونده سنگینم ک اعتراف نمیکنه و میخواد با کلمات ازم اعتراف بگیره گمشو باباااا اگه مجبور نبودم ی لحظه هم باهات کار نمیکردم ی تاکسی دربست گرفتم و رفتم خونه کلید رو از تو کیفم در اوردم و رفتم تو خونه همچین بزرگی نداشتم ی خونه نقلی کوچولو بود ک من مجردی زندگی میکردم مامان بابامم ک بخاطر کار بابام اهواز بودن منم بخاطر کار خودم تهران ی جورایی اونا اونور دنیا منم اینور دنیا کفشمو در اوردمو رفتم تو ب سمت اتاقم رفتم و لب تاپ و شارژر لب تاپ فلشمو گرفتم تا اگر سرنخ مهمی پیدا کردم ی کپی ازش بگیرم
گوشیم زنگ خورد مخاطب ناشناس بود
+الو
-سلام
+سلام...شما؟
-فراهانی ...مهرداد فراهانی
+اه بله ببخشید نشناختم
-میبخشم
+بله؟
-هیچی گفتی ببخش گفتم میبخشم...
ی پوووف از سر بی حوصلگی کردمو گفتم
+کاری داشتین؟
-میخواستم بگم ک این ادرس بیاید
+اگه میشه اس ام اس کنین
-ینی انقدر حافظه ات ماهیه؟
دیگ اعصابمو حصاااابی بهم ریخته بود اصلا نمیتونستم تحملش کنم گفتم
+کی من ماهیم؟جناب این دومین باره دارین میگین
-جدی؟دوبار شد!؟
+شما حتی نمیدونین چند بار گفتین حرفتونو اونوقت ب من میگین ماهی
-در هر صورت تو ماهی گلی هستی
+ادرسو بفرستین
-باشه فقط زودتربیاین من کارم دیگه هم دارم
+ببخشید یادتون رفته ک کارتون چیه ؟شما باید سر این پرونده باشین کار دیگ نباید داشته باشین
-باشه مادربزرگ فعلا
بوق بوق بوق بوق
چیییییی با من بود پسره ی .....
وسایلم ک جمع شد از خونه زدم بیرون و اژانس گرفتم درست زمانی ک اژانس رسید اونم اس دادو ادرسو فرستاد
سوار شدم و ب ماجرای سارا فریدونی فکر میکردم ی دختر شاد ک تو انبار سوخت ب نظر پرونده پیچیده ایه امیدوارم ک بتونم قاتلو پیدا کنم من اگه جای قاضی بودم وقتی قاتلو گیر اوردم حکم میدادم ک تو همون انبار اتیشش میزدم
صدای راننده منو از فکر بیرون اورد
*خانم رسیدیم
ادامه در پارت۶ #maryam
پارت ۵
مهرداد ی لبخندی زد و کارتو گرفت و گفت
+پس شمارتونه؟
-هوا ورت نداره اگه قرار باشه باهم ی کاری بکنیم باید شماره همدیگرو داشته باشیم
لبخندش جمع و جور شد و گفت
-کی ؟من؟من هواورم داشته؟ببین دختر خانم همین الانشم از تو سر تر برام پیغام پسغام میفرستم
+باشه ....تو بین جواب دادن این بیغام پسغامات ادرس یادت نره بفرستی خدافظ
حرفی نزد و منم رفتم
پسره پرو فکر کرده من مضنون ی پرونده سنگینم ک اعتراف نمیکنه و میخواد با کلمات ازم اعتراف بگیره گمشو باباااا اگه مجبور نبودم ی لحظه هم باهات کار نمیکردم ی تاکسی دربست گرفتم و رفتم خونه کلید رو از تو کیفم در اوردم و رفتم تو خونه همچین بزرگی نداشتم ی خونه نقلی کوچولو بود ک من مجردی زندگی میکردم مامان بابامم ک بخاطر کار بابام اهواز بودن منم بخاطر کار خودم تهران ی جورایی اونا اونور دنیا منم اینور دنیا کفشمو در اوردمو رفتم تو ب سمت اتاقم رفتم و لب تاپ و شارژر لب تاپ فلشمو گرفتم تا اگر سرنخ مهمی پیدا کردم ی کپی ازش بگیرم
گوشیم زنگ خورد مخاطب ناشناس بود
+الو
-سلام
+سلام...شما؟
-فراهانی ...مهرداد فراهانی
+اه بله ببخشید نشناختم
-میبخشم
+بله؟
-هیچی گفتی ببخش گفتم میبخشم...
ی پوووف از سر بی حوصلگی کردمو گفتم
+کاری داشتین؟
-میخواستم بگم ک این ادرس بیاید
+اگه میشه اس ام اس کنین
-ینی انقدر حافظه ات ماهیه؟
دیگ اعصابمو حصاااابی بهم ریخته بود اصلا نمیتونستم تحملش کنم گفتم
+کی من ماهیم؟جناب این دومین باره دارین میگین
-جدی؟دوبار شد!؟
+شما حتی نمیدونین چند بار گفتین حرفتونو اونوقت ب من میگین ماهی
-در هر صورت تو ماهی گلی هستی
+ادرسو بفرستین
-باشه فقط زودتربیاین من کارم دیگه هم دارم
+ببخشید یادتون رفته ک کارتون چیه ؟شما باید سر این پرونده باشین کار دیگ نباید داشته باشین
-باشه مادربزرگ فعلا
بوق بوق بوق بوق
چیییییی با من بود پسره ی .....
وسایلم ک جمع شد از خونه زدم بیرون و اژانس گرفتم درست زمانی ک اژانس رسید اونم اس دادو ادرسو فرستاد
سوار شدم و ب ماجرای سارا فریدونی فکر میکردم ی دختر شاد ک تو انبار سوخت ب نظر پرونده پیچیده ایه امیدوارم ک بتونم قاتلو پیدا کنم من اگه جای قاضی بودم وقتی قاتلو گیر اوردم حکم میدادم ک تو همون انبار اتیشش میزدم
صدای راننده منو از فکر بیرون اورد
*خانم رسیدیم
ادامه در پارت۶ #maryam
۱۱.۵k
۱۷ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.