پارت صدو سی و سه...
#پارت صدو سی و سه...
#کارن...
جانان: هیچی فقط داداشت شام امشب رو پخته..
کامین:من یکی گشنم نیست بیرون چیزی خوردم سر دلم رو گرفته شام نمیخورم ممنون..
من: نترس نمیمیری با وجود چند تا دکتر توی خونه ...
کامین: اینم حرفیه باید ببینم چه میشه شاید با دیدنش نظرم عوض شد...
جانان: نترس چیزی که ما درست کردیم حرف نداره من یکی تضمین میکنم اخرش تو بیشتر از هممون میخوری..
بعد از حرفش رفت بالا لباس عوض کنه منم رفتم و یه دوش پنج دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون لباس پوشیدم و رفتم پایین جانان هنوز نیومده بود ترانه و کامین توی اشپز خونه بودن داشتن حرف میزدن رفتم اونجا واقعا هر کس میدید اشپز خونه رو فک میکرد بمب ترکیده ...
ترانه : کامین پاشو بیا اینجا رو تمیز کنیم ..
کامین: به من چه اون دوتا کردن خودشون جمع کنن من خستمه..
من: باشه اگه این طوریه شام هم ما پختیم خودمون میخوریم چطوره...
کامین: نه حالا که فک میکنم می بینم که خیلی مشتاقم که کمکتون کنم...
تک خنده ای کردم و هر سه مشغول شدیم بعد از ربع ساعت تقریبا اشپز خونه مرتب شده بود جانان اومد و گفت..
اوه افرین خسته نباشید...حالا منم بخاطر کارتون میگم بشینین من میزو میچینم همگی از خستگی رو صندلی ولو شدیم جانان هم میز رو چید هین چیدن هر با که از کنارم رد میشد بود موهاش با اون شامپو عطر گل تو بینیم میپیچید واقعا عالی بود داشتم راجب بوی مو هاش فکر میکردم که جانان خم شد کنارم و پیتزا رو جلوم گذاشت از این نزدیکی زیادش داشتم داغ میکردم ضربان قلبم رفته بود بالا ...
سرم رو به سمت بچه ها کردم تا شاید حواسم پرت شه ولی همه ی سعی من با نشستن اون کنار نقش بر اب شد ...
به زور حواسم رو دادم به خوردن پیتزام و گوش دادن حرف بچه ها ...
با تلاش زیاد یه خورده حواسم رو ازش گرفتم ...
بعد از تموم شدن پیتزا خوردنمون..
کامین: اوووم داداش واقعا عالی بود یگه یه پا کد بانو شدی واسه خودت ...وقت شوهر دادنته...
جانان: اره واقعا واسه تجربه اول عالی بود..
ترانه: اره منم خیلی خوشم اومد..
من: ممنون واقعا ...
کامین: الان باید مثل یه خانم خونه دار خوب بگی ...
اوا خواهر نوش جونتون ...گوشت شه به تنون...
همگی خندیدم بعد از شام و جمع کردن میز همگی رفتیم توی سالن به پیشنهاد کامین و فیلمی که اورده بود نشستیم فیلم ترسناک ببینیم ...
چراغ ها رو خاموش کرد و ترانه و جانان هم تخمه و پاپ کرن رو توی دوتا ظرف بزرگ اوردن ...
ترانه پیش کامین و جانان هم با کمی فاصله پیش من نشست و ظرف رو بین خودم و خودش گذاشت...
با شروع فیلم اول دخترا ساکت بودن فیلم هم تقریبا نیم ساعت اول صحنه ترسناک نداشت که بعد از اون یهو با دیدن اولین صحنه احساس کردم یه چیزی گوله اومد بغلم چسبید...
نگاهی به بغل دستم کردم که جانان رو دیدم که ظرف پاپ کرن رو گذاشته ...
#کارن...
جانان: هیچی فقط داداشت شام امشب رو پخته..
کامین:من یکی گشنم نیست بیرون چیزی خوردم سر دلم رو گرفته شام نمیخورم ممنون..
من: نترس نمیمیری با وجود چند تا دکتر توی خونه ...
کامین: اینم حرفیه باید ببینم چه میشه شاید با دیدنش نظرم عوض شد...
جانان: نترس چیزی که ما درست کردیم حرف نداره من یکی تضمین میکنم اخرش تو بیشتر از هممون میخوری..
بعد از حرفش رفت بالا لباس عوض کنه منم رفتم و یه دوش پنج دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون لباس پوشیدم و رفتم پایین جانان هنوز نیومده بود ترانه و کامین توی اشپز خونه بودن داشتن حرف میزدن رفتم اونجا واقعا هر کس میدید اشپز خونه رو فک میکرد بمب ترکیده ...
ترانه : کامین پاشو بیا اینجا رو تمیز کنیم ..
کامین: به من چه اون دوتا کردن خودشون جمع کنن من خستمه..
من: باشه اگه این طوریه شام هم ما پختیم خودمون میخوریم چطوره...
کامین: نه حالا که فک میکنم می بینم که خیلی مشتاقم که کمکتون کنم...
تک خنده ای کردم و هر سه مشغول شدیم بعد از ربع ساعت تقریبا اشپز خونه مرتب شده بود جانان اومد و گفت..
اوه افرین خسته نباشید...حالا منم بخاطر کارتون میگم بشینین من میزو میچینم همگی از خستگی رو صندلی ولو شدیم جانان هم میز رو چید هین چیدن هر با که از کنارم رد میشد بود موهاش با اون شامپو عطر گل تو بینیم میپیچید واقعا عالی بود داشتم راجب بوی مو هاش فکر میکردم که جانان خم شد کنارم و پیتزا رو جلوم گذاشت از این نزدیکی زیادش داشتم داغ میکردم ضربان قلبم رفته بود بالا ...
سرم رو به سمت بچه ها کردم تا شاید حواسم پرت شه ولی همه ی سعی من با نشستن اون کنار نقش بر اب شد ...
به زور حواسم رو دادم به خوردن پیتزام و گوش دادن حرف بچه ها ...
با تلاش زیاد یه خورده حواسم رو ازش گرفتم ...
بعد از تموم شدن پیتزا خوردنمون..
کامین: اوووم داداش واقعا عالی بود یگه یه پا کد بانو شدی واسه خودت ...وقت شوهر دادنته...
جانان: اره واقعا واسه تجربه اول عالی بود..
ترانه: اره منم خیلی خوشم اومد..
من: ممنون واقعا ...
کامین: الان باید مثل یه خانم خونه دار خوب بگی ...
اوا خواهر نوش جونتون ...گوشت شه به تنون...
همگی خندیدم بعد از شام و جمع کردن میز همگی رفتیم توی سالن به پیشنهاد کامین و فیلمی که اورده بود نشستیم فیلم ترسناک ببینیم ...
چراغ ها رو خاموش کرد و ترانه و جانان هم تخمه و پاپ کرن رو توی دوتا ظرف بزرگ اوردن ...
ترانه پیش کامین و جانان هم با کمی فاصله پیش من نشست و ظرف رو بین خودم و خودش گذاشت...
با شروع فیلم اول دخترا ساکت بودن فیلم هم تقریبا نیم ساعت اول صحنه ترسناک نداشت که بعد از اون یهو با دیدن اولین صحنه احساس کردم یه چیزی گوله اومد بغلم چسبید...
نگاهی به بغل دستم کردم که جانان رو دیدم که ظرف پاپ کرن رو گذاشته ...
۱۱.۱k
۱۷ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.