پارت صدو سی و چهار...
#پارت صدو سی و چهار...
#کارن...
که ظرف پاپ کرن رو گذاشته بود تو بغلش و از استرس تند تند دهنش رو پر میکرد و خودش رو به من چسبونده بود ...
کم کم با بیشتر شدن صحنه های فیلم ترانه که کامل توی بغل کامین بود هر چند دقیقه یه جیغ میزد ولی جانان بازوی بدبخت منو میچلوند و هر جا که میدید نمیتونه ببینه سرش رو بین بازوم و مبل قایم میکرد از این که جانان این قدر بهم نزدیک بود حس خوبی داشتم تقریبا از فیلم چیز زیادی نفهمیدم حالا خوب بود قبلا تیزر فیلم رو دیده بودم ....
بعد از تموم شدن فیلم ...
کامین: واقعا فیلم خیلی خوبی بود...
جانان: اره جون خودت با این فیلم گذاشتنت ...خاک تو سرت اخه این فیلم بود اورده بودی...
کامین: به این خوبی به من یکی که خیلی چسبید و اشا,ره ای به ترانه توی بغلش کرد ترانه با حرف کامین با تشر اسم کامین رو گفت که صدای خنده ی هممون رو بلند کرد ..
من: اره فیلم خوبی بود اگه البته درد بازوم رو نادیده بگیرم..
جانان با حرفم سریع دستش که دور بازوم بودو ول کرد و با نگرانی نگام کرد..
جانان: اه ببخشید واقعا نفهمیدم بازوت خیلی درد میکنه..
من: نه شوخی کردم بیشتر خوش گذشت بهم با نوازشات...
جانان: اره اصلا واسه چی عذر خواهی خوب کردم تا شما باشین موقعی ای که تنها نیستین و دوتا دوشیزه خوشگل کنارتون هستن فیلم ترسناک نبینین...
کامین: اه ببخشید اعتماد به سقفتون تو تحالم...
جانان: این واقعیته گلم...
خلاصه بعد از کلی کلکل همگی رفتیم بخوابیم ترانه هم شب موند اینجا رفتم اتاقم و بعد از مسواک و کارام اومد خوابیدم ولی حس گرمای دستش روی بازوم و بوی مو هاش مگه ول میکرد ....
بعد از کلی کلنجار رفتن اومدم بخوابم که صدای در اتاق بلند شد...
چه خبر شده...روی تخت نیمخیز شدم وفتم بیا تو..
جانان بالشت و پتو به دست با لباس خواب عروسکی توی چهار چوب اتاق اومد تو ..
من: چی شده جانان...اتفاقی افتاده..
جانان: ...اوممم..خوب چیزه....من میترسم...توی اتاقم بخوابم...
من: خوب من چی کار کنم واست..
جانان: میشه من اینجا ...یعنی...من توی اتاق تو بخوابم...
من: اینجا بخوابی...
جانان: بخدا گوشه اتاق میخوابم...روی مبل ...میترسم کامین هم ترانه پیششه ...واگر نه نمی اومدم اینجا...
وقتی اسم کامین رو اورد حرصم گرفت یعنی اگه ترانه نبود میرفت پیش اون...
حرصی گفتم :باشه بیا بخواب اشکالی نداره...
جانان خوشحال سریع رفت سمت مبل و روش خوابید...
امشب قرار نبود این دختر بزاره من اروم بمونم...
جانان خودش رو روی مبل جمع کرد و پتو رو فک کنم از ترس تا روی سرش کشید و خودش رو زیرش پنهون کرد از کارش خندم گرفت مثل بچه ها میمونه....
اون خوابید ولی امشب خواب به من حروم بود انگار...
دو ساعتی بود که جانان توی اتاق بود که...
نظر عشقولیا😉
#کارن...
که ظرف پاپ کرن رو گذاشته بود تو بغلش و از استرس تند تند دهنش رو پر میکرد و خودش رو به من چسبونده بود ...
کم کم با بیشتر شدن صحنه های فیلم ترانه که کامل توی بغل کامین بود هر چند دقیقه یه جیغ میزد ولی جانان بازوی بدبخت منو میچلوند و هر جا که میدید نمیتونه ببینه سرش رو بین بازوم و مبل قایم میکرد از این که جانان این قدر بهم نزدیک بود حس خوبی داشتم تقریبا از فیلم چیز زیادی نفهمیدم حالا خوب بود قبلا تیزر فیلم رو دیده بودم ....
بعد از تموم شدن فیلم ...
کامین: واقعا فیلم خیلی خوبی بود...
جانان: اره جون خودت با این فیلم گذاشتنت ...خاک تو سرت اخه این فیلم بود اورده بودی...
کامین: به این خوبی به من یکی که خیلی چسبید و اشا,ره ای به ترانه توی بغلش کرد ترانه با حرف کامین با تشر اسم کامین رو گفت که صدای خنده ی هممون رو بلند کرد ..
من: اره فیلم خوبی بود اگه البته درد بازوم رو نادیده بگیرم..
جانان با حرفم سریع دستش که دور بازوم بودو ول کرد و با نگرانی نگام کرد..
جانان: اه ببخشید واقعا نفهمیدم بازوت خیلی درد میکنه..
من: نه شوخی کردم بیشتر خوش گذشت بهم با نوازشات...
جانان: اره اصلا واسه چی عذر خواهی خوب کردم تا شما باشین موقعی ای که تنها نیستین و دوتا دوشیزه خوشگل کنارتون هستن فیلم ترسناک نبینین...
کامین: اه ببخشید اعتماد به سقفتون تو تحالم...
جانان: این واقعیته گلم...
خلاصه بعد از کلی کلکل همگی رفتیم بخوابیم ترانه هم شب موند اینجا رفتم اتاقم و بعد از مسواک و کارام اومد خوابیدم ولی حس گرمای دستش روی بازوم و بوی مو هاش مگه ول میکرد ....
بعد از کلی کلنجار رفتن اومدم بخوابم که صدای در اتاق بلند شد...
چه خبر شده...روی تخت نیمخیز شدم وفتم بیا تو..
جانان بالشت و پتو به دست با لباس خواب عروسکی توی چهار چوب اتاق اومد تو ..
من: چی شده جانان...اتفاقی افتاده..
جانان: ...اوممم..خوب چیزه....من میترسم...توی اتاقم بخوابم...
من: خوب من چی کار کنم واست..
جانان: میشه من اینجا ...یعنی...من توی اتاق تو بخوابم...
من: اینجا بخوابی...
جانان: بخدا گوشه اتاق میخوابم...روی مبل ...میترسم کامین هم ترانه پیششه ...واگر نه نمی اومدم اینجا...
وقتی اسم کامین رو اورد حرصم گرفت یعنی اگه ترانه نبود میرفت پیش اون...
حرصی گفتم :باشه بیا بخواب اشکالی نداره...
جانان خوشحال سریع رفت سمت مبل و روش خوابید...
امشب قرار نبود این دختر بزاره من اروم بمونم...
جانان خودش رو روی مبل جمع کرد و پتو رو فک کنم از ترس تا روی سرش کشید و خودش رو زیرش پنهون کرد از کارش خندم گرفت مثل بچه ها میمونه....
اون خوابید ولی امشب خواب به من حروم بود انگار...
دو ساعتی بود که جانان توی اتاق بود که...
نظر عشقولیا😉
۱۵.۵k
۱۷ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.